۱۳۹۱ مهر ۵, چهارشنبه

بخش بیست سوم از سه روز تاریخ‌ساز

بخش بیست سوم از سه روز تاریخ‌ساز
سحاب سپهری*        
       
خرداد سال ۶۰ پرتلاطم‌ترین ماه در دوران سه ساله پس انقلاب، بین بهمن ۵۷ تا بهمن ۶۰ بود. اختلاف‌های جناحی درون حاکمیت که از نیمه آبان ۵۸، به دنبال ادغام دولت در شورای انقلاب، شروع شد در زمستان سال ۵۹ شعله‌ور شد. این اختلاف‌ها در ساختار قدرت بر سر سلطه جناحی، در طول بهار سال ۶۰ شدت گرفت و بالاخره در آخر بهار سال ۶۰ به مرحله انفجار رسید. روزهای سرنوشت در آخر بهار ۶۰ فرا رسیدند.
روزهای سرنوشت- آخر خرداد ۶۰
طرح دو فوریتی استیضاح رئیس‌جمهور ابوالحسن بنی‌صدر در جلسه علنی روز سه شنبه ۲۶ خرداد ۶۰ مجلس مطرح شد. مجلس در همان روز دو فوریت آن طرح را تصویب کرد. در طرح‌های دو فوریتی بررسی طرح بعد از تصویب دو فوریت آن شروع می‌شود، ولی رهبری مجلس بررسی طرح استیضاح رئیس‌جمهور را در آن مرحله متوقف کرد. رهبری مجلس در عمل ادامه بررسی طرح استیضاح را به هفته بعد (بعد از جمعه ۲۹ خرداد) موکول کرد. این در حالی بود که دو فوریت آن طرح تصویب شده بود. این یک خطای تاکتیکی از طرف رهبری مجلس بود که امکان سازماندهی و تعرض وسیع را برای سازمان مجاهدین، بزرگ‌ترین گروه مخالف حاکمیت، در عصر روز شنبه ۳۰ خرداد فراهم آورد. سرعت حوادث در آن روز‌ها به‌حدی بود که در آن زمان و همچنین در بسیاری از بررسی‌های بعدی این نحوه غیر معمول در عملکرد رهبری مجلس و حزب جمهوری در رابطه با آن طرح دو فوریتی مورد توجه کافی قرار نگرفت.
 
سازمان مجاهدین موفق شد از خطای تاکتیکی رهبری مجلس و حزب جمهوری در وقفه در مرحله‌های متوالی رای‌گیری برای طرح دو فوریتی استیضاح بنی صدر، که در نیمه دوم هفته در عمل متوقف شده بود، استفاده کند. مجاهدین موفق شدند در بعد از ظهر روز شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ تظاهرات بزرگی را در بخش مرکزی شهر در تهران (در امتداد خیابان انقلاب) سازماندهی کنند. این تظاهرات به شدت سرکوب شد. به این ترتیب بود که روزهای ۳۰ و ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ به شکل روز‌های سرنوشت درآمدند.
 
رهبری مجاهدین که از مدت‌ها قبل از بهار ۱۳۶۰ با ساختار حاکمیت به رهبری حزب جمهوری در حالت تخاصم بود، از موضوع درگیری بین دو جناح درون ساختار قدرت (به صورت درگیری بین بنی‌صدر و بهشتی)، به عنوان بهانه‌ای برای پیگیری هدف‌های سازمانی خود و اجرای برنامه‌هایش برای رسیدن به آن هدف‌ها استفاده می‌کرد. موضوع نوار آیت در بهار ۱۳۵۹، یکی از این موارد علنی بود. برنامه مجاهدین برای استفاده از اختلاف‌های جناحی درون ساختار قدرت برای ضربه زدن به کل آن ساختار شامل قسمت‌های علنی و غیر علنی می‌شد.
 
سازمان مجاهدین، از ابتدای سال ۱۳۵۹، به امید ایجاد شکاف در ساختار قدرت به صورت تاکتیکی از جناح بنی‌صدر حمایت اجرایی می‌کرد. این حمایت در حالی صورت می‌گرفت که بنی‌صدر و رهبری مجاهدین در قبل از آن رابطه‌های حسنه‌ای با هم نداشتند. حمایت‌های تاکتیکی مجاهدین از بنی‌صدر در طول سال ۱۳۵۹ و در بهار سال ۱۳۶۰ توسعه یافت. موضوع شرکت فعال مجاهدین در سخنرانی نیمه اسفند سال ۱۳۵۹ در محوطه دانشگاه تهران نمونه واضح این حمایت تاکتیکی مجاهدین از بنی‌صدر بود. تظاهرات مجاهدین در بعد از ظهر روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ در منطقه مرکزی تهران که شروع آن به بهانه حمایت از بنی‌صدر صورت گرفت، اوج این عملکرد سیاسی آن‌ها بود و همزمان پیچیدگی روابط سیاسی آن دوران و ارتباط حوادث در دو روز آخر خرداد ۱۳۶۰ را نشان می‌دهد.
 
مجاهدین و بنی‌صدر دو تصویر کاملاً متفاوت از‌‌ تظاهرات در روز ۳۰ خرداد سال ۶۰ ارائه می‌دهند که به‌‌ همان اندازه تفسیر آن‌ها از شورش و قیام بهمن ۵۷ متفاوت است. به روایت مجاهدین، نیروهای آن‌ها از ساعت چهار بعد از ظهر روز ۳۰ خرداد توانستند تظاهرات گسترده‌ای را در بخش مرکزی شهر تهران برنامه‌ریزی، سازماندهی، عملیاتی و اجرا کنند. منابع و قراین به جا مانده از آن دوران حکایت می‌کند که تظاهرات ۳۰ خرداد ۶۰ با تصور تکرار تظاهرات و شورش روز ۲۱ بهمن ۵۷ برنامه‌ریزی شده بود به امید آن که مردم مثل روز ۲۲ بهمن ۵۷ عمل کنند و به میدان بیایند و قیامی دیگر را این بار زیر رهبری مجاهدین رقم بزنند. در عمل چنین اتفاق نیفتاد. مجاهدین تصور می‌کردند که یک قیام عمومی مثل قیام ۲۲ بهمن را می‌توان از قبل طراحی، سازماندهی و سپس رهبری عملیاتی کرد. این تصوری ساده‌انگارانه از عملکرد قیام‌های گسترده مردمی است.
 
ابوالحسن بنی‌صدر در روز ۲۵ خرداد ۶۰ مخفی و منزوی شد و از این روز ارتباط‌های او هم تقریباً قطع شده بود. او توانست فقط از تظاهرات ۳۰ خرداد ۶۰ تصویری در ذهن خود بسازد. او بر مبنای این تصویر ذهنی در مصاحبه‌هایش (مثلا کتاب "توطئه آیت‌الله‌ها" و "درس تجربه") و گفته‌هایش در یوتیوب مدعی است که تظاهرات روز ۳۰ خرداد در صبح آن روز و توسط طرفداران او و به صورت خودبه‌خودی صورت گرفته است. به گمان او مردم در صبح روز ۳۰ خرداد ۶۰ به صورت خودبه‌خودی به خیابان‌ها آمدند و این بار زیر لوای او قیام کردند. منابع موجود چنین ادعایی درمورد یک تظاهرات گسترده در صبح روز ۳۰ خرداد به صورت خود به خودی و زیر قیادت بنی‌صدر را تایید نمی‌کنند.
 
منابع موجود از یک تظاهرات اصلی در بعد از ظهر روز ۳۰ خرداد در بخش مرکزی تهران حکایت دارند که توسط مجاهدین برنامه‌ریزی شده بود. نا‌گفته نماند، مجاهدین به عنوان بخش فریب همان تظاهرات اصلی (در قسمت مرکزی تهران)، در طول روز ۳۰ خرداد در قسمت‌های دیگر تهران مثل پل سید خندان و منیریه و چند جای دیگر هم تظاهرات موضعی برپا کرده بودند تا توجه نیروهای حکومتی را از تظاهرات اصلی‌شان که در بعد از ظهر آن روز در قسمت مرکزی تهران صورت می‌گرفت، منحرف کنند. به این ترتیب تظاهرات موضعی مجاهدین در قسمت‌های مختلف تهران در طول روز ۳۰ خرداد بخشی از‌‌ همان طرح تظاهرات بزرگ آن‌ها در بعد از ظهر آن روز بوده است.
 
این ادعای بنی‌صدر درمورد خودبه‌خودی بودن ماهیت تظاهرات صبح روز ۳۰ خرداد ۶۰ همخوان است با ادعای مشابه دیگری که شورش ۲۱ بهمن و قیام ۲۲ بهمن هم به صورت خودبه‌خودی صورت گرفتند. بررسی‌های این مجموعه نوشته (بخش‌های پنج تا نهم) هم نشان داد که چنین استنباطی مبنی بر خودبه‌خودی بودن رخدادهای روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن ۵۷ زمینه‌های تاریخی و عملی ندارد. رخدادهای روز‌های ۲۱ و ۲۲ بهمن ۵۷ حاصل درگیری و عملکرد رقابت بین نیروهای چهاگانه آن زمان (آرایش نیروها در نیمه بهمن ۵۷) بود. شورش ۲۱ بهمن و قیام ۲۲ بهمن در موقعیتی که همه شرایط آماده شده بود، صورت گرفتند. شورش روز ۲۱ بهمن و شکست طرح کودتای لشکر گارد که منجر به قیام گسترده در روز ۲۲ بهمن شد در بخش‌های قبل به طور مشروح بررسی شد.‌‌ همانطوری که دیدیم عملکردهای گروه چهارم نقشی کلیدی در مقابله با تانک‌های لشکر گارد در امتداد خیابان تهران نو و سپس توسعه قیام در سطح شهر تهران داشت. بخشی از شرایط مورد نیاز برای شورش ۲۱ بهمن را هم بی‌اعتمادی ناشی از ملاقاتی که در هشتم بهمن در پاریس صورت نگرفت، به وجود آورده بود.
 
به همین صورت منابع موجود نشان می‌دهند که درگیری‌های بعد از ظهر روز ۳۰ خرداد هم ناشی از رقابت بین نیروهای هوادار و همراه با مجاهدین از یک طرف و نیروهای امنیتی حکومتی و متحدان حزب جمهوری از طرف دیگر در سطح بخش مرکزی شهر تهران صورت گرفت. منابع موجود نشان نمی‌دهند که در صبح روز ۳۰ خرداد تظاهرات قابل توجهی در سطح شهر تهران از سوی طرفداران بنی‌صدر به صورت خود به خودی صورت گرفته بود.
 
تصور بنی‌صدر مبنی بر خود به خودی بودن شورش ۲۱ بهمن ۵۷ و تظاهرات ۳۰ خرداد ناشی از توجیه‌های دستگاه ذهنی "اندیشه راهنما" است که حرکت‌های مردمی در آن دستگاه ذهنی همیشه به صورت خود به خودی در جهت تحقق افکار مبدع "دستگاه اندیشه راهنما" صورت می‌گیرند. این دستگاه ذهنی مدعی است که سازماندهی‌های اجتماعی نقش سد برای حرکت‌های مردمی را دارند. (منبع: مصاحبه بنی‌صدر در کیهان روز سوم بهمن ۵۷)
 
تفاوت دو نگرش به عملکرد شورش ۲۱ بهمن و قیام ۲۲ بهمن سال ۵۷ به خوبی تاثیر خود را در دو ارزیابی متفاوت از تظاهرات روز ۳۰ خرداد ۶۰ نشان می‌دهد. نگرش‌های مجاهدین و بنی صدر در عمل تظاهرات ۳۰ خرداد را نگاره‌ای از روز ۲۱ بهمن ۵۷ بهمن در نظر می‌گیرند، ولی چون آن نگرش‌ها به عملکرد روز‌های ۲۰ تا ۲۲ بهمن ۵۷ متفاوت است، ارزیابی آن‌ها هم از رخدادهای روز ۳۰ خرداد ۶۰ متفاوت از آب در آمده است. می‌بینیم که تصویر قیام بهمن ۵۷ دوباره خود را نشان می‌دهد.
 
تظاهرات مخالفان در عصر روز ۳۰ خرداد سال ۶۰ در قسمت مرکزی تهران، مستقل از دو روایت‌ متفاوت از نحوه شکل‌گیری آن، به شدت سرکوب شد و آن تظاهرات در روز ۳۰ خرداد نتوانست به هدف‌های خود برسد. طی تظاهرات غروب روز ۳۰ خرداد ۶۰ تعداد زیادی کشته شدند. در روز ۳۰ خرداد ۶۰، بر خلاف ۲۲ بهمن ۵۷، مردم در حاشیه نظاره‌گر ماندند و به میدان نیامدند. تظاهرکنندگان (هواداران مجاهدین و متحدان آن‌ها) نتوانستند کنترل کامل خیابان‌های سرنوشت‌ساز را به دست بگیرند ولی نیروهای حکومتی توانستند به سرعت خود را به نقاط استراتژیک تهران برسانند و بر خیابان‌های اصلی شهر مسلط شوند. برخلاف روز ۲۲ بهمن که لشکر گارد سلطنتی (نیروهای طرفدار شاه) سعی کرد از واحدهای زرهی و تانک استفاده کنند، در روز ۳۰ خرداد نیروهای حکومتی از مینی‌بوس، موتورسیکلت و کامیون برای انتقال نیروهای خود استفاده کردند.
 
رخداد ۳۰ خرداد ۶۰ در عمل به سقوط حاکمیت حزب جمهوری اسلامی، سیادت سازمان مجاهدین یا قیادت ابوالحسن بنی‌صدر منجر نشد، ولی خطر جنگ داخلی یک‌بار دیگر خود را نشان داد. در طول بقیه سال ۶۰ یک نوع جنگ داخلی به صورت درگیری‌های مسلحانه شهری ادامه پیدا کرد. جنگ با عراق، دشمن خارجی، به موازات درگیری‌های مسلحانه داخلی ادامه داشت.
 
بررسی دقیق و تطبیقی رخداد‌ها در روز ۳۰ خرداد ۶۰ نوشته‌های مستقلی را می‌طلبد. وب‌سایت بی‌بی‌سی در خرداد و تیر سال ۱۳۹۰ برنامه ویژه‌ای را با عنوان "خرداد شصت- سی سال بعد" و در رابطه با سی‌امین سالگرد حادثه ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ منتشر کرد. برخی از نوشته‌های آن مجموعه روشنگر بخشی از رخدادهای مهم صورت گرفته در آخر خرداد ۱۳۶۰ بود. برای دسترسی به آن صفحه این‌جا را کلیک کنید.
 
خلع بنی‌صدر- یکشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۶۰
 
در روز یکشنبه ۳۱ خرداد سال ۱۳۶۰ جناح حزب جمهوری در مجلس، با گرفتن پشت‌گرمی بیشتر از آیت‌الله خمینی و با توجه به شکست تظاهرات روز ۳۰ خرداد توانست کار استیضاح ابوالحسن بنی‌صدر را در یک روز تمام کند. بنی‌صدر بر پایه رای‌گیری سریع مجلس، از منصب رئیس‌جمهوری خلع شد. این سرعت عمل در ختم مسئله‌ای به این مهمی نمی‌توانست بدون برنامه‌ریزی دقیق قبلی صورت گرفته باشد.
 
به نوشته کتاب خاطرات هاشمی "بعد از ظهر رای گرفتیم، عده حاضر ۱۹۰ نفر، رای در موافقت با عدم کفایت سیاسی ۱۷۷ رای و مخالف یک رای (متعلق به آقای صلاح الدین بیانی، نماینده خاف) و ممتنع ۱۲ رای. عده‌ای از مخالفان هم نیامده بودند." در آن زمان تعداد کل نماینده‌های مجلس ۲۴۱ نفر بوده است. به این ترتیب آن عده‌ای که نیامده بودند و در جلسه رای‌گیری شرکت نکرده بودند شامل ۵۱ نفر از نمایندگان بودند. جلسه‌های مجلس با کمتر از ۱۸۰ نماینده از رسمیت خارج می‌شد. به این ترتیب اگر ۱۲ نفری که رای ممتنع دادند، در آن جلسه مجلس شرکت نکرده بودند، جلسه از رسمیت خارج می‌شد.
 
به این ترتیب جناح حزب جمهوری در رقابت با بنی‌صدر با استناد به اصل ۸۹ قانون اساسی بخش "عدم کفایت سیاسی رئیس‌جمهور" توانست ابوالحسن بنی‌صدر را از منصب رئیس جمهوری به پایین بکشد، سپس باقیمانده جناح او را از صحنه سیاسی خارج و در مرحله بعد کل آن جناح را به‌طور فیریکی تارومار کند. این شکستی بزرگ برای جناح دوم بود، ولی دوئل قدرت بین بنی‌صدر و بهشتی هنوز تمام نشده بود.
 
عزل بنی‌صدر- اول تیر ۱۳۶۰
 
در روز اول تیر ۱۳۶۰ آیت‌الله خمینی در جواب نامه اکبر هاشمی رئیس مجلس فقط نوشت: "ایشان را از ریاست جمهوری اسلامی ایران عزل نمودم."
 
آیت‌الله خمینی ۱۸ ماه قبل در روز ۱۵ بهمن ۵۸ از در مراسم تنفیذ بنی‌صدر اعلام کرده بود که "اینجانب به موجب این حکم... ایشان را به این سمت منصوب نمودم. لکن تنفیذ و نصب اینجانب و رای ملت مسلمان ایران محدود است به عدم تخلف ایشان از احکام مقدسه اسلام و تبعیت از قانون اساسی اسلامی ایران". در مورد حکم خلع بنی‌صدر دیگر حتی احتیاجی به اشاره به حق شرعی هم نبود.
 
سه روند تاریخی در دو روز متوالی در انتهای بهار ۱۳۶۰
 
رخدادهای روزهای ۳۰ و ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ اگرچه در دو روز پشت سر هم اتفاق افتادند، ولی رخداد‌های آن‌ دو روز به حداقل سه روند بسیار متفاوت مربوط بودند.
 
روند اول در روز ۳۰ خرداد اتفاق افتاد و آن به تظاهراتی مربوط بود که توسط مجاهدین سازماندهی شده بود. این روند ناشی از درگیری طولانی‌مدت بین نیروهای سازمانی مجاهدین و نیروهای امنیتی و اجتماعی حکومتی (متحد با حزب جمهوری) بود. زمینه‌های روند اول (درگیری بین مجاهدین و نیروهای حکومتی) قبل از ۲۲ بهمن سال ۵۷ وجود داشت، ولی این روند در عمل به دنبال قیام ۲۲ بهمن ۵۷ تسریع شده بود. سیاست‌های جناح‌های مختلف حاکمیت مبنی بر انحصار قدرت و تشکیل حصارهای اجتماعی بین خودی‌ها و ناخودی‌ها در تکوین روند اول نقش مهمی داشتند. مجاهدین در همه‌پرسی فروردین سال ۱۳۵۸ در مورد تایید جمهوری اسلامی شرکت کردند؛ ولی حتی این عمل نیز کفایت نکرد تا آن‌ها به داخل حلقه داخلی قدرت پذیرفته شوند. مجاهدین در همه‌پرسی متن قانون اساسی جمهوری اسلامی در آذر سال ۱۳۵۸ شرکت نکردند و همین موضوع کفایت کرد تا نامزد آن‌ها از شرکت در انتخابات اولین دوره رئیس‌جمهوری کنار زده شود. در طول سال ۱۳۵۹ و بهار سال ۱۳۶۰ درگیری بین طرفداران مجاهدین و نیروهای حکومتی تشدید شد.
 
زمینه درگیری‌ها بین مجاهدین و نیروهای حکومتی در طول سال ۱۳۵۹ و بهار ۱۳۶۰ را به راحتی می‌توان به رقابت‌های داخل زندان‌های شاه در نیمه اول دهه ۱۳۵۰ و حتی قبل از آن یافت. به تعبیری "نطفه درگیری‌های روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ در زندان‌های شاه بسته شده بود". این نقطه‌نظر از طرف برخی فعالان در تظاهرات و درگیری‌های روز ۳۰ خرداد ۶۰ در صفحه ویژه وب‌سایت بی‌بی‌سی نیز تایید شده است.
 
فراموش نکنیم که سه نفر پایه‌گذاران سازمان مجاهدین از اعضای قبلی سازمان نهضت آزادی در سال‌های ابتدایی دهه ۱۳۴۰ بودند. این سه تن در میانه دهه ۴۰ و به دنبال زندانی شدن رهبران نهضت آزادی توسط دادگاه‌های شاه، از سازمان نهضت آزادی جدا شده بودند و تشکیلاتی مخفی و با هدف اقدام‌های مسلحانه را به وجود آوردند. نهضت آزادی از ابتدا تفکری متفاوت از جناح سنتی مذهبی داشت و تشکیل سازمان مجاهدین بر پایه فاصله‌گیری از روحانیت سنتی صورت گرفته بود. تفکرات روحانیت سنتی در طول سال‌های ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۰ خود را در حزب جمهوری و متحدانش نشان داد. به همین ترتیب پایه‌های فکری سازمان مجاهدین از ابتدای تشکیل در میانه دهه ۱۳۴۰ اختلاف‌های عمیقی با ساختار‌های فکری جناح روحانیت سنتی داشت.
 
بخش دیگری از اختلاف بین مجاهدین و حکومت در طول سال‌های بعد از انقلاب مربوط به رقابت در داخل زندان‌های شاه بین رهبران مجاهدین و رهبران گروه هیئت‌های موتلفه (یکی از نیروهای متحد حزب جمهوری) بود. روند این رقابت بین مجاهدین و هیئت موتلفه که از دوران پیش از انقلاب (بین سال‌های ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷) در زندان‌های شاه شروع شد و ادامه یافت موضوعی بسیار پیچیده است که تاکنون کمتر مورد بررسی عمیق قرار گرفته است.
 
به هر صورت با روندی که این رقابت‌ها در دوران بعد از انقلاب (بعد از بهمن سال ۱۳۵۷ تا بهار ۱۳۶۰) طی کرده بودند، با نگاهی به گذشته دیده می‌شود که احتمال درگیری‌های خونین بین این دو جریان مذهبی- سیاسی یعنی جناح سنتی و مجاهدین هر روز بیشتر می‌شد، اگر نگوییم که از ابتدا اجتناب‌ناپذیر شده بود. تظاهرات سازماندهی شده در بعد از ظهر روز ۳۰ خرداد تبلور این سابقه‌های تاریخی قبلی بود. از منظر نظری این درگیری ناشی از نظرات خاص بنیانگذاران سازمان مجاهدین و نظرات خاص هیئت موتلفه و حزب جمهوری بود. به این ترتیب موضوع تظاهرات روز ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ سرآغازی بر خونریزی‌های بسیار شد.
 
روند دوم مربوط به خلع بنی‌صدر از رئیس‌جمهوری در روز ۳۱ خرداد سال ۱۳۶۰ بود. خلع بنی‌صدر در ادامه درگیری در داخل ساختار قدرت بود که شروع عملی آن به نیمه آبان ۵۸ و موضوع ادغام دولت در شورای انقلاب برمی‌گردد. در نیمه آبان سال ۱۳۵۸ شورای انقلاب ساختار دولت (قوه اجرایی) و در داخل خود ادغام کرد و به این ترتیب اعضای شورای انقلاب اصل "تقسیم قوا" که تمامی دولت‌های جدید، بر آن متکی هستند را نقض کردند. بهشتی و بنی‌صدر در آن زمان هر دو عضو شورای انقلاب بودند و به دنبال جذب ساختار دولت در داخل شورای انقلاب خیلی سریع در داخل این ساختار جدید رشد کردند.
 
در ساختار‌های نوین حکومت، برخلاف ساختار‌های قدیمی، حکومت به سه قوه مستقل از هم تقسیم می‌شود که شامل قوه‌های اجرایی (دولت)، قوه قضایی (دادگستری) و قوه قانونگذاری (مجلس) می‌‌شود. به این صورت هر قوه عملکرد دو قوه دیگر را در تعادل قرار می‌دهد. تجربه تاریخی کشور‌های بسیاری، از جمله تجربه تاریخی ایران در بعد از انقلاب مشروطه، نشان داد که عدم وجود چنین ساختاری در حکومت مبتنی بر سه قوه متعادل در درازمدت به ویرانی ساختار حکومت منجر می‌شود. تجربه عملکرد شورای انقلاب در فاصله نیمه آبان ۵۸ تا آخر بهار ۱۳۶۰ تجربه دیگری بر اثبات‌‌ همان قانون بود.
 
به این ترتیب می‌توان ادعا کرد که بذر خلع روز ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ در روز ۱۵ آبان ۱۳۵۸ کاشته شد، ولی این بذر برای رشد احتیاج به شرایط خاص داشت که در عمل با انتخابات رئیس‌جمهوری در بهمن ۱۳۵۸ و مجلس اول در اسفند ۱۳۵۸/ اردیبهشت ۱۳۵۹ به وجود آمد. در این میان عملکرد‌ خاص آیت‌الله خمینی، بهشتی و بنی‌صدر در ‌‌نهایت شرایط آن گسست تاریخی را به وجود آوردند.
 
موضوع نهی آیت‌الله خمینی از شرکت بهشتی در انتخابات رئیس‌جمهوری و به دنبال آن پیروزی سهل بنی‌صدر در انتخابات اولین دوره رئیس جمهوری (در بهمن ۵۸) به تنش بین این دو گروه در داخل ساختار قدرت افزود. با تشکیل مجلس اول (در تیر ۱۳۵۹) و توانایی حزب جمهوری به کسب اکثریت در مجلس اول، به این تنش افزوده شد. این بحران در طول سال ۱۳۵۹ آرام آرام رشد کرد. حمایت آیت‌الله خمینی در این مدت برای ادامه سیاست مقابله تقابلی سبب دوام این ساختارشده بود، ولی در بهار سال ۱۳۶۰ رویه عملکرد مقابله تقابلی با بحران روبه‌رو شد و این روند در ادامه خود به لغو حکم فرماندهی کل نیروی‌های مسلح (قوا) از طرف آیت‌الله خمینی در روز ۲۰ خرداد سال ۱۳۶۰ منجر شد.
 
با نگاهی به گذشته دیده می‌شود که با ترکیب مجلس اول، درگیری بین جناح‌های بنی صدر و حزب جمهوری قابل پیش‌بینی بود. از منظر نظری این روند درگیری ناشی از تقابل دستگاه ذهنی موسوم به "اندیشه راهنمای" بنی‌صدر و نظرهای "فقهی در مکتب اصولی" مسلط بر حوزه‌های علمیه و حزب جمهوری بود. روند موازنه تقابلی، در رده دوم قدرت که در نیمه آبان ۱۳۵۸ شروع شده بود، در عمل در روز ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ با خلع بنی‌صدر از منصب رئیس‌جمهوری نهایی شد.
 
روند سوم اشتباه تاکتیکی حزب جمهوری بود که بعد از تصویب دو فوریت استیضاح بنی‌صدر، در روز سه شنبه ۲۶ خرداد ۶۰ پی‌گیری خود طرح را متوقف کرد. رهبری مجلس احتمالاً در آن مقطع امید داشت که بنی‌صدر خود استعفا دهد و با استعفای او از منصب رئیس‌جمهوری موضوع خلع او خاتمه پیدا کند. این اشتباه تاکتیکی رهبری مجلس فرصت مناسب را در اختیار مجاهدین قرار داد تا بتوانند نیروهای خود را تجدید آرایش کنند و تظاهراتی را به بهانه خلع بنی‌صدر در بعد از ظهر روز ۳۰ خرداد سازماندهی کنند. باید تاکید کرد این بررسی حاضر (قسمت بیست سوم از مجموعه سه روز تاریخ‌ساز) در مورد حقانیت در عمل استیضاح بنی‌صدر نیست، بلکه این بررسی تاریخی در مورد بررسی نحوه عملکرد‌های اجرایی تمامی بازیگران اصلی در آن تاریخ است. در بررسی‌های تاریخی باید صریح بود.
 
رهبری مجلس به امید استعفای بنی‌صدر در عمل بررسی طرح دو فوریتی را متوقف کرد و با این خطای خود زمینه را برای تعرض مجاهدین فراهم آورد. آن خطای رهبری مجلس امکانی را فراهم آورد تا دو جریان موازی خلع بنی‌صدر و درگیری ایدئولوژیک بین مجاهدین و متحدان حزب جمهوری در هم تنیده شوند.
 
با نگاهی به گذشته دیده می‌شود که در بهار ۱۳۶۰ روند‌های اول و دوم، مستقل از هم، در مسیر بحران سیر می‌کردند. این دو روند شامل اختلاف‌های بنی صدر و حزب جمهوری بر سر تسلط بر ساختار قدرت و اختلاف‌های عمیق و استراتژیک مجاهدین و جناح سنتی حاکمیت به رهبری حزب جمهوری بود. اشتباه تاکتیکی- عملیاتی رهبری مجلس و حزب جمهوری در وقفه در رای‌گیری طرح استیضاح در نیمه دوم هفته ۲۵ خرداد ۶۰ امکان تلاقی این دو روند را به وجود آورد.
 
تا قبل از سال ۱۳۵۹ بنی‌صدر و رهبری مجاهدین دو مسیر متفاوت را دنبال می‌کردند، ولی همسویی آن‌ها از ابتدای سال ۱۳۵۹ شروع شده بود. اتحاد تاکتیکی آن‌ها از ابتدای بهار ۱۳۶۰ که در دو جریان متفاوت با یک دشمن مشترک (یعنی حزب جمهوری و متحدانش) در گیر بودند آن‌ها را در کنار هم قرار داد. بنی‌صدر و رجوی در رقابت با دشمن مشترک، یعنی جناح حزب جمهوری اسلامی، مصلحت را در یک اتحاد تاکتیکی دیدند؛ اگرچه بین بنی‌صدر و رهبر مجاهدین رجوی نقطه مشترک عمده‌ای وجود نداشت. رجوی و بنی‌صدر در نظر و عمل، نقطه‌های مشترک زیادی با هم نداشتند. شاید مهم‌ترین نقطه اشتراک این دو نفر "خودمحوری" هر دو نفر بود. با وجود آن که این اتحاد مصلحتی بین آن دو نفر برای کوتاه‌مدت به صورت خانوادگی هم درآمد، ولی اتحادشان دوامی نیافت.
 
گسست (انفجار) در ساختار قدرت یا کودتا؟
 
برخی نوشته‌ها از موضوع بحران و درگیری‌های سیاسی در نیمه دوم خرداد ۶۰ را به عنوان "کودتا" یاد کرده‌اند. کودتا (Coup d'état) واژه‌ای است که از زبان فرانسه وارد زبان فارسی شده است. در ابتدا اجازه بدهید معنی دقیق این واژه را در سه زبان مهم اروپایی بررسی کنیم. منبع هر سه تعریف از دانشنامه ویکیپدیا گرفته شده است که متن‌های ارائه شده توسط نویسندگان گوناگون ارائه، تدوین و ویرایش می‌شوند.
 
واژه کودتا به زبان فرانسوی به صورت زیر تعریف شده است.
 
Un coup d’État est un renversement du pouvoir par une personne investie d'une autorité, de façon illégale et souvent brutale. On le distingue d'une révolution en ce que celle-ci est populaire. Le putsch est un coup d'État réalisé par la force des armes.
 
واژه کودتا در زبان انگلیسی، که مشابه زبان فارسی مطابق شکل فرانسوی آن تلفط و نوشته می‌شود، به صورت زیر تعریف شده است:
 
A coup d'état is the sudden, extrajudicial deposition of a government usually by a small group of the existing state establishment—typically the military—to replace the deposed government with another body; either civil or military.
 
واژه "پوش" در زبان آلمانی همان معنی کودتا در زبان فرانسوی را می‌دهد و به صورت زیر تعریف شده است:
Ein Putsch (auch Staatsstreich oder Coup d'État genannt, s. u.) ist eine überraschende, meist gewaltsame Aktion einer kleineren Gruppierung von Staatsorganen (meistens Militär) mit dem Ziel, die Regierung zu stürzen und die Macht im Staat zu übernehmen.
در هر سه زبان عمده اروپایی (و البته مشابه آن تعریف‌ها در تعدادی زبان دیگر) کودتا یعنی تغییر سریع و فراقانونی یک حکومت، معمولا از طریق بخش‌های کوچکی در ساختار نیروهای دولتی موجود (معمولاً نظامی) و تغییر و جایگزینی حکومت موجود به حکومتی جدید. با توجه به تعریف‌های بالا از واژه کودتا، دیده می‌شود که عملکرد بحران سیاسی در آخر بهار سال ۱۳۶۰ از نوع کودتا نبود، مگر آن که واژه کودتا در این مورد به صورت استعاره‌ای به کار برده شود. از طرف دیگر تعریف کلاسیک از کودتا به خوبی در مورد عملکرد واقعه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تبیین می‌شود. آن واقعه کودتایی به رهبری بخش کوچکی از ارتش علیه حکومت قانونی دکتر مصدق بود.
بحران نهایی در ساختار قدرت در آخر بهار ۱۳۶۰ حاصل روندی تدریجی بود که از پاییز سال ۵۸ شروع شده بود و مرحله به مرحله حاد‌تر شده بود تا در مرحله نهایی در ۳۱ خرداد سال ۶۰ به گسست و سپس انفجار در ساختار قدرت منجر شد. آشکار است که واژه انفجار در این مورد به صورت استعاره‌ای به کار می‌رود. موضوع تظاهرات سرکوب شده مجاهدین در روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ که در روزهای اخر این بحران به صورت موازی آن صورت گرفت مربوط به روندی متفاوت بود که وجود آن و رخدادهای بعد از آن به پیچیدگی این ماجرا افزوده است.
بحران عمیق و گسترده سیاسی ناشی از دوئل قدرت، همانطور که روند تکوین ساختار قدرت از آذر سال ۵۸ تا آخر خرداد ۶۰ به بعد را بررسی کردیم، ناشی از جنگ قدرت بین دو گروه در داخل‌‌‌ همان ساختار حکومتی صورت گرفت. این درگیری در ساختار قدرت از زمان ادغام دولت در شورای انقلاب در پاییز سال ۱۳۵۸ تسریع شد. این اولین مورد از تقابل در ساختار‌های متمرکز قدرت نبود؛ بلکه سابقه‌ای تاریخی و طولانی دارد. بررسی‌های تاریخی، حتی از زمان رم باستان، نشان می‌دهد که تمرکز‌های قدرت در ساختار سیاسی به بحران منجر شده‌اند. شکل‌های معمول حکومت در دموکراسی‌های غربی بر پایه تقسیم قوای سه‌گانه و کنترل هر قوه بر دو قوه دیگر با توجه به همین سابقه‌های تاریخی به وجود آمده‌اند. ادغام تمامی ساختار دولت در داخل شورای انقلاب در نیمه آبان سال ۱۳۵۸، با توجه به تعریف بالا، زمینه این بحران، تقابل و انفجار در آخر سال ۱۳۶۰ را ساخت. از طرف دیگر حذف جناحی نیمه آبان سال ۵۸ که به سقوط دولت موقت منجر شد، به این تعبیر استعاره‌ای، بیشتر به یک کودتا شبیه بود. حذف جناحی نیمه آبان سال ۱۳۵۸ و شرایط آن کودتا علیه دولت موقت کمتر مورد بررسی تاریخی قرار گرفته‌اند.
موضوع کودتا برای بحران آخر خرداد سال ۶۰ (به معنی عینی کلمه کودتا) به‌طور عمده از طرف گروه‌هایی مطرح و دامن زده شده است که انتخابات رئیس‌جمهوری بهمن ۵۸ را بدون گزینش و کاملاً آزاد اعلام کردند. اینک آشکار است که هر دو ادعا (یعنی انتخابات کاملاً آزاد در اولین دوره رئیس جمهوری در بهمن ۱۳۵۸ و نیز کودتای خرداد ۱۳۶۰) بدون مبنای تاریخی صورت گرفته‌اند. این ادعا‌های بدون پایه تاریخی به صورت ادعا‌های جناحی ناشی از پارادوکس‌های ذهنی- اجرایی جناح دوم صورت گرفته‌اند. برخی دیگر از آن پارادوکس‌های ذهنی و عملی جناح دوم در بخش مربوط به "انقلاب فرهنگی" بررسی شدند.
انتهای دوران سوم و ابتدای دوران چهارم  
با عزل ابوالحسن بنی‌صدر در آخر بهار سال ۱۳۶۰ در عمل دوران سوم این بررسی (مقابله تقابلی) که از پاییز ۵۸ شروع شده بود، خاتمه یافته است. دوران چهارم شامل دوره بین ابتدای تیر تا آخر بهمن ۶۰ است. این دورانی بسیار پیچیده است که شاهد تعویض چندین رئیس‌جمهوری و نخست‌وزیر است. این نوشته با مروری کوتاه بر این دوران ادامه پیدا می‌کند.
شروع تصفیه خونین- تابستان۱۳۶۰
 شمار بسیار زیادی به دنبال تظاهرات سازمان‌یافته توسط مجاهدین در روز ۳۰ خرداد دستگیر شدند که تعداد قابل توجهی از آن‌ها هم خیلی سریع اعدام شدند. برخی از کشته‌ها یا اعدامی‌ها حتی کمتر از ۱۵ سال داشتند. برخی از این نوجوانان‌ها حتی بدون تشخیص هویت اعدام شدند و سپس عکس آن‌ها جهت احراز هویت چاپ شد تا خانواده‌ها برای تحویل گرفتن‌شان اقدام کنند. آگهی زیر در صفحه اول اطلاعات روز یکم تیر سال ۱۳۶۰ بخشی از این روایت است.
متن آگهی: "دعوت دادستانی انقلاب از اولیاء دستگیرشدگان- صبح امروز از سوی روابط عمومی دادستانی انقلاب اسلامی مرکز در رابطه با مجرمینی که جریانات ضد انقلابی اخیر دستگیر شده و حکم دادگاه در باره آنها صادر و اجرا شده، اطلاعیه‌ای به شرح زیر صادر شد: به اطلاع خانواده‌های محترمی که فرزندانشان در جریانات ضد انقلابی اخیر تهران دستگیر شده و حکم دادگاه در باره آنها صادر و اجرا شده می‌رساند لطفا با در دست داشتن شناسنامه عکس دار خود و فرزندانشان که عکس آنها در این جا چاپ شده به دفتر مرکزی زندان اوین مراجعه کرده وفرزندانشان را تحویل بگیرند. روابط عمومی دادستانی انقلاب اسلامی مرکز. لازم به یادآوری است که اسامی صاحبان عکس مشخص نشده است."
 
تقابل جناحی در داخل ساختار قدرت ایران در اخر خرداد ۱۳۶۰ به راحتی تقابل جناحی در نیمه پاییز ۱۳۵۸ (که شامل سقوط کابینه بازرگان شد) صورت نگرفت. همزمانی دو بحران خرداد ۶۰ به درگیری‌های خونین و سرکوب‌های گسترده در تمامی سطح جامعه صورت گرفت و در عمل به خشونتی بسیار عمیق منجر شد که زخم‌های ان بر پیکر جامعه ما هنوز التیام نیافته است. بررسی این موضوع‌ها احتیاج به نوشته‌ای مستقل دارد.
 
بعد از عزل- تابستان ۱۳۶۰
 
عزل از منصب رئیس‌جمهوری پایان کاربنی‌صدر نبود. بنی‌صدر از روز ۲۵ خرداد سال ۱۳۶۰ مخفی و منزوی شده بود. از این زمان ارتباط‌های او با سازمان مجاهدین به صورت منسجم‌تری در آمد. ابوالحسن بنی‌صدر در این زمان در انزوا به‌سر می‌برد. در این موقعیت سازمان مجاهدین او را به زیر چتر امنیتی خود داد و حتی او را در مقر مخفی اشرف ربیعی (یکی از رهبران آن سازمان) جای داده بود.
 
بنی‌صدر، در روز هفتم مرداد ۱۳۶۰، موفق شد با کمک مستقیم مجاهدین با استفاده از یک هواپیمای تانکر نیروی هوایی از ایران بگریزد. این برنامه هم با برنامه‌ریزی مجاهدین و با هدایت مستقیم مسعود رجوی صورت گرفت. هر دو نفر موفق شدند که از ایران بگریزند و در فرانسه پناه بگیرند. نحوه اجرای این برنامه فرار در منابع دیگر و به صورت‌های متفاوت بررسی شده است. از تکرار آن‌ها در این جا خودداری می‌شود. بنی‌صدر همراه با مجاهدین، با یک تصور فرضی که هر دو خیلی سریع به قدرت باز خواهند گشت، در تابستان ۶۰ برنامه‌های مشترکی را در فرانسه شروع کردند. به عنوان بخشی از این برنامه تصوری، بنی‌صدر رئیس جمهور بدون ولایت فقیه شد. او از این موقعیت رجوی را به نخست‌وزیری خود برگزید. این برنامه هیچگاه عملی نشد. کوتاه مدت زمانی بعد ارتباط بین بنی‌صدر و رجوی مجاهدین گسسته شد و این دو به‌طور کامل از هم جدا شدند.
 
ابوالحسن بنی‌صدر از مرداد ۶۰ در فرانسه زندگی کرده است؛ کشوری که اقامتگاه او بین سال‌های ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ نیز بود. به این ترتیب اقامت ابوالحسن بنی‌صدر در ایران از بهمن ۱۳۵۷ تا مرداد ۱۳۶۰ فقط مدت دو سال و نیم طول کشید. اقامت کوتاه‌مدت او در ایران با رشدی نجومی و سقوطی نافرجام همراه بود. بررسی تطبیقی عملکرد‌های سیاسی آقای بنی‌صدر در سه دوره فعالیت‌های سیاسی او، یعنی قبل از سال ۱۳۵۷ (در پاریس)، در فاصله سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ (در تهران) و بعد از سال ۱۳۶۰ (مجدداً در پاریس) خود نوشته‌های مستقلی را می‌طلبد.
 
بنی‌صدر اخیراً در یک مصاحبه در تاریخ ۱۰ بهمن ۱۳۸۹ (با عنوان کنفرانس گوادالوپ) خود را یکی از چهار فرد محبوب‌ در تاریخ ایران می‌داند. سه نفر دیگر عبارتند از قائم مقام فراهانی، امیرکبیر و مصدق. مسابقه‌های محبوبیت در بین اشخاص تاریخ ایران همچنان در پاریس هم برقرار مانده‌ است. بنی صدر در تاریخ اول مرداد ۵۹ خود را محبوب‌تر از مصدق می‌دانست و اینک در یک مسابقه تاریخی محبوبیت او شانه به شانه امیرکبیر و قائم مقام می‌ساید. رده‌بندی از ترتیب موقعیت نفرات اول تا چهارم در این مسابقه محبوبیت تاریخی هنوز ارائه نشده است.
 
بهشتی و مرحله نهایی دوئل در ساختار قدرت- تابستان ۱۳۶۰
 
یک شورای موقت برای سرپرستی وظایف رئیس‌جمهوری به‌طور رسمی در روز دوم تیر ۱۳۶۰تشکیل شد، اگرچه این شورا به دنبال مخفی شدن بنی‌صدر در روز ۲۵ خرداد و در عمل تشکیل شده بود. اعضای شورای موقت برای سرپرستی وظایف رئیس‌جمهوری عبارت بودند از آیت‌الله بهشتی (رئیس دیوان عالی کشور)، اکبر هاشمی (رئیس مجلس) و محمدعلی رجایی (نخست وزیر). در اول تابستان ۱۳۶۰ بسیاری فکر می‌کردند که دوئل قدرت بین بنی‌صدر و بهشتی که در نیمه آبان ۵۸ با ادغام دولت در شورای انقلاب شروع شده بود، بعد از کش و قوس‌های زیاد بالاخره با پیروزی بهشتی به انتها رسیده است. یک هفته بعد همه آن‌ها ارزیابی‌های خود را تغییر دادند.
 
در غروب روز یکشنبه هفتم تیر ۱۳۶۰ انفجاری بزرگی در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در نزدیکی میدان بهارستان به وقوع پیوست. این انفجار به کشته شدن آیت‌الله بهشتی و تعداد زیادی از رهبران حزب جمهوری که در عین حال از مدیران ارشد حکومت هم بودند، منجر شد. در اثر این انفجار تقریباً سر ساختار رهبری حزب جمهوری زده شد. به این ترتیب مرحله نهایی دوئل در ساختار قدرت پایانی متفاوت یافت. این بازی قدرتی در نهایت به صورت یک دوئل ناکام برای هر دو حریف درآمد.
 
انفجار دیگری در روز هشتم شهریور سال ۱۳۶۰ در ساختمان نخست‌وزیری به کشته شدن تعدادی دیگری از مدیران رده بالای حکومت، از جمله محمدعلی رجایی انجامید که بعد از بنی‌صدر خود رئیس‌جمهور شده بود. این دو انفجار تاثیری بسیار عمیق بر ساختار‌های اجتماعی و سیاسی ایران گذاشت.
 
فاز نظامی- تابستان و پاییز ۱۳۶۰
 
اگر چه قبل از ۳۰ خرداد ۶۰ هم درگیری‌های پراکنده متعددی بین نیروهای حکومتی و مجاهدین صورت گرفته بود، ولی بعد از تظاهرات سرکوب شده روز ۳۰ خرداد ۶۰ مجاهدین به طور تمام عیار وارد فاز نظامی شدند. به این ترتیب سازمان‌های دیگر مخالف جمهوری اسلامی نیز بعد از ۳۰ خرداد به فاز نظامی کشیده شدند. در طول تابستان ۶۰ درگیری‌های مسلحانه شهری بین نیروهای امنیتی حکومتی و اعضای گروه‌های مخالف به خصوص مجاهدین ادامه یافت. آمار کشته‌ها و اعدامی‌ها هر روز بالاتر می‌رفت.
 
آشکارا این رخداد‌ها همگی تحت تاثیر قیام مسلحانه ۲۲ بهمن ۵۷ و نتایج مستقیم آن از جمله توزیع وسیع اسلحه بودند. بدون خاطره ۲۲ بهمن ۵۷ و بدون دسترسی به آن مقدار سلاح توزیع شده در آن روز مشکل بتوان تصور کرد که طرحی مثل تظاهرات روز ۳۰ خرداد ۶۰ و درگیری‌های نظامی بعد از آن از ذهن کسی می‌گذشت، ولی شورش ۲۱ بهمن و قیام روز ۲۲ بهمن ناشی از عملکرد شبکه‌های اجتماعی بود. این حرکت‌های اجتماعی و به صورت سازمان اداری از قبل برنامه‌ریزی و طراحی نشده بودند که بتوان آن‌ها را به صورت مکانیکی بازسازی کرد.
 
مجاهدین در روز پنجم مهر سال ۱۳۶۰ به اجرای یک تظاهرات مسلحانه برنامه‌ریزی شده وسیع در سطح شهر تهران اقدام کردند. این تظاهرات مسلحانه به واقع ادامه تظاهرات روز ۳۰ خرداد ۶۰ بود. انتخاب روز پنجم مهرماه برای تظاهرات مسلحانه احتمالا به این دلیل بود که در ابتدای مهرماه مدارس باز شده بودند و این موضوع امکان شرکت دانش‌آموزان در تظاهرات را فراهم می‌آورد. در سال ۱۳۵۷ هم بعد از بازگشایی مدارس و شرکت فعال دانش‌آموزان روند انقلاب شدت گرفت. در مهر سال ۱۳۶۰ هیچ دانشگاهی فعال نبود؛ به این دلیل که به دنبال برنامه انقلاب فرهنگی سال ۱۳۵۹ تمام دانشگاه‌ها تعطیل بودند.
 
تظاهرات مسلحانه روز پنجم مهر سال۶۰ هم بر پایه کپی مکانیکی از قیام مسلحانه روز ۲۲ بهمن ۵۷ برنامه‌ریزی شده بود. به این ترتیب تصویر قیام بهمن ۵۷ دوباره خود را نشان داد. این تظاهرات مسلحانه هم به قیامی عمومی منجر نشد. آن تظاهرات مسلحانه نیز با شدت سرکوب شد و در پی آن تعداد زیادی کشته و اعدام شدند.
 
سعی در تکرار رخدادهای بهمن ۵۷ منحصر به مجاهدین نبود. "سازمان اتحادیه کمونیست‌ها" هم تحت تاثیر شورش و قیام مسلحانه بهمن ۵۷، سعی کرد در هفته اول بهمن ۱۳۶۰ شورشی را در جنگل‌های نزدیک به آمل سازماندهی کند. این شورش هم منجر به قیامی شبیه به بهمن ۵۷ نشد. شورش جنگل‌های آمل هم به شدت سرکوب شد و تعداد زیادی از افراد شرکت‌کننده در آن کشته یا کوتاه مدتی بعد اعدام شدند.
 
درگیری‌های مجاهدین با نیروهای امنیتی حکومت در پاییز و زمستان سال ۶۰ ادامه پیدا کرد. در روز ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ مخفی‌گاه مرکزیت مجاهدین در منطقه زعفرانیه تهران که از مدتی قبل شناسایی شده بود، مورد حمله نیروهای امنیتی قرار گرفت که ضمن یک درگیری طولانی چند ساعته حدود ۲۰ نفر از اعضای برجسته مجاهدین از جمله کادرهای بالایی مثل موسی خیابانی و اشرف ربیعی کشته شدند.
 
پایان پس‌انقلاب- بهمن ۱۳۶۰
 
فاصله دی ۵۷ تا بهمن ۶۰ فقط سه سال بود؛ ولی این سه سال شاهد حوادث شگفتی در تاریخ اخیر بودند. پایان بهمن سال ۱۳۶۰ را می‌توان پایان دوره پس‌انقلاب در ایران دانست. به این ترتیب فضای سیاسی ایران که در آغاز سال ۱۳۵۶ و به دنبال برنامه "فضای باز سیاسی" شاه به صورت چند قطبی در آمده بود، از اسفند۱۳۶۰ دوباره به صورت تقریباً تک‌قطبی در آمد. می‌توان ادعا کرد که حصار اجتماعی بلندی که بین خودی‌ها و ناخودی‌ها در اجتماع به وجود آمد، درگیری‌های بی‌پایان در ساختار قدرت و همنیطور شروع جنگ عراق علیه ایران و درگیری‌های مسلحانه سازمان‌های سیاسی که همگی ناشی از ارزیابی نادرست از قیام بهمن ۵۷ سازماندهی شده بودند، به تشکیل این فضای تک قطبی بسیار کمک کردند. این فضای تک قطبی برای دوره‌ای بیشتر از یک دهه دوام یافت.
 
پس از سرکوب خونین مخالفان داخلی در طول سال ۱۳۶۰ سیر تقریباً تمامی حوادث در داخل به برنامه‌ها و سیاست‌های حکومت بستگی پیدا کرد. در انتهای سال ۱۳۶۰ در داخل کشور جوشش انقلاب دیگر کمتر موضوع روز بود، ولی تاثیر انقلاب در جبهه خارجی تازه شروع شده بود. این موضوع خود نیاز به بررسی مستقلی دارد.
 
در همین زمینه:
 
*ای میل نویسنده:
sahab.sepehri1@gmail.com 
 

پنج مهر سال شصت دو گزارش دو نگاه.

پنجم مهر 1360 – 27سپتامبر: اولين باری که شعار مرگ بر خمينی در ايران طنين افکن شد. نگاه از نگاه رهبر خاص الخاص
5 مهر سال 1360 برای اولين بار ميليشيای مجاهد خلق شعار مرگ بر خمينی را به ميان توده های مردم برد.
 در اين روز واحدهای ميليشيای مجاهد خلق, در نقاط مختلف تهران به خيابانها ريختند و شعار مرگ بر خميني را به ميان توده های مردم بردند و بت خمينی دجال را که زمانی عکس خود را در ماه نشان می داد، شکستند.
 به يمن پاکبازی بی نظير مجاهدين و ميليشيای قهرمان, تصوير کريه ترين و خونريزترين ديکتاتور معاصر در چهره منحوس خمينی به مردم ايران نشان داده شد.
 5مهر، محل بروز فرياد خشم آلود ملت ايران بود که از گلوی فرزندان دلاورش، خيانت عيان خمينی به انقلاب و آرمان آزادی واستقلال مردم را محکوم می کرد.
 آن روز صدها رزمنده جان برکف و ميليشيای پاکباز مجاهد، با جسارتی ستودنی در خيابانها رودرروی پاسداران مسلح خمينی خروشيدند و با شعار مرگ بر خمينی، زنده باد آزادي, سنگفرش خيابانها را با خون خود رنگين کردند.
پنج مهر سال شصت دو گزارش دو نگاه. ...نگاه ازرسانه ها و محققان جمهوری اسلامی
پس از ناكامی "استراتژی ترور ضربه‌ای" كه منجر به شهادت ده‌ها نفر از مسئولین ارشد نظام شد ابتدا تحلیل سازمان این بود كه "نوك هرم حاكمیت ضربه خورده است و حال باید با ضربه‌های پیاپی به بدنه این هرم، جلو ترمیم ضربه‌های 7 تیر و 8 شهریور را گرفت."

تاكتیك نظامی عمده سازمان، در ماه‌های تیر و مرداد و نیمه اول شهریور 1360، كه واكنشی به قدرت ترمیم نظام جمهوری اسلامی و حمایت روزافزون مردم از آن محسوب می‌شد "حركات ایذایی" بود؛ بیشتر ترورهای پراكنده در این مقطع صورت گرفت.

در این مدت، شهادت آیت‌الله علی قدوسی دادستان كل انقلاب، بر اثر انفجار بمب توسط محمود فخارزاده كرمانی عضو نفوذی سازمان در دادستانی در تاریخ 14 شهریور 60 به وقوع پیوست. در اواسط شهریورماه 60 تحلیلی با این مضمون از سوی سازمان صادر شد عملیات بزرگ بمب‌گذاری و عملیات ایذایی و ترورها زمینه لازم را درون مردم به وجود آورده و جامعه الآن آماده قیام علیه رژیم و سرنگون كردن آن است و انفجار توده‌ها فقط نیاز به یك جرقه دارد كه باید توسط پیشتاز زده شود.

طرح " تظاهرات مسلحانه و شورشی" از این تحلیل زاده شد؛ كه در جهت تكمیل آن، تحلیل زیر نیز به هواداران رسید:
با توجه به اسطوره‌سازی مردم از سازمان از یك طرف و وجود ذهنیت نسبت به عمل در جو غالب هواداران از طرف دیگر، مردم و حتی هواداران هنوز وارد فاز [نظامی] نشده‌اند؛ بنابراین لازم است مردم با تاكتیك مناسبی به صحنه كشانده شوند. اختناق مهمترین عامل عدم ورود مردم به صحنه مبارزه علیه رژیم بوده است؛ بنابراین لازم است ابتدا جو اختناق توسط پیشتاز شكسته شود تا مردم به صحنه بیایند. "تظاهرات مسلحانه و شورشی" مناسب‌ترین شكل شكستن جو اختناق است.

تعریف "تظاهرات مسلحانه"، در تبیین شكل كار آن، مشخص می‌شود: چند اقدام مسلحانه پراكنده كه یك تیم نظامی مسلح تظاهرات را شروع می‌كند، سپس بقیه نیروها -از پائین‌ترین رده‌های تشكیلاتی و حتی زیرتشكیلات تا هواداران قطع ارتباطی- به آن می‌پیوندند.

فاضل مصلحتی عضو مركزیت نهاد دانش‌آموزی سازمان در جلسه درون گروهی گفته بود: «تظاهرات مسلحانه را در مناطق شلوغ راه می‌اندازیم تا با این كار مردم كشته بشوند و انگیزه مبارزه پیدا كنند و رودرروی نظام قرار بگیرند.»

در صورتی كه در این تجمع‌ها تحركات مسلحانه رخ نمی‌داد و فقط ناآرامی و آشوب صورت می‌گرفت نوع تظاهرات، «شورشی» نامیده می‌شد كه بعد از شكست تظاهرات مسلحانه، بیشتر مطلوب سازمان بود. در 16 شهریورماه 1360 چند تجمع محدود و كوتاه‌مدت، در نقاط مختلف تهران، صورت گرفت كه نیروهای سازمان داده در دو نهاد «دانش‌آموزی» و «محلات» در آن شركت داشتند.

نیروهای «محلات» در نقاطی كه ضمن طرح‌های استراتژیك سازمان، روی آنها به عنوان «محله‌های آزاد شده» حساب باز شده بود، در یك زمان كوتاه تجمع كردند؛ مثل خیابان كمالی و خیابان مخصوص، در مناطق غربی و جنوبی تهران (دور از مركز). نیروهای «دانش‌آموزی» در نقاط مركزی شهر به تجمع دست زدند. از افراد شركت‌كننده در راهپیمایی خیابان كمالی (حد فاصل تقاطع نواب صفوی و كاشان) شرح تظاهرات بدین گونه نقل شده است: در ساعت 5 بعدازظهر، سه برادر مسلح با شعار [علیه امام]... و شلیك چند گلوله، شروع راهپیمایی را اعلام كرده و به وسیله یك ماشین – كه همانجا سرقت نمودند – از محل دور شدند. در همین هنگام، 8 خواهر شروع به دادن شعار می‌كنند كه در لحظات اول 4 نفر آنها دستگیر می‌شوند. به این ترتیب، راهپیمایی – بدون این‌كه شكل بگیرد – به درگیری انجامید و به اتمام رسید.

در روزهای بعد (18، 21 و 25 شهریور) نیز تحركات مشابهی در نقاط مختلف تهران – مانند «سینا – مخصوص»، «سینا – خرمشهر» و «شادمان – ستارخان» روی داد.

ولی‌الله صفوی مسئول نظامی دانش‌آموزی سازمان در غرب تهران در سال 60، درباره این‌گونه تظاهرات چنین گفته است: سازمان می‌گفت تظاهرات هدفش این است كه مردم را به صحنه بكشاند و با حمله به مراكز نظامی انتظامی این مراكز را خلع سلاح كنند و سلاح‌ها بین مردم پخش شود، جریان مثل 22 بهمن [57] پیش بیاید. بعد از مقاومت مردم در برابر این تظاهرات و موج گسترده دستگیری كه در پی آن صورت گرفت، عدم استقبال به حدی بود كه نیروهای سازمان‌دهنده، هواداران را هم به زور به این تظاهرات می‌فرستادند، یعنی با عدم استقبال نیروهای هوادار تشكیلاتی هم روبه‌رو شدند.

دگماتیزم و جزمیت تشكیلاتی و بسته بودن نگرش سیاسی – اجتماعی، باعث شد كه سازمان شكست اینگونه تظاهرات را «ترس مردم به خاطر عنصر اختناق» برآورد كند و به چنین نتیجه‌گیری‌ برسد كه نپیوستن مردم به این «راهپیمایی‌ها» دلیل موفق نبودن اصل طرح نیست: به لحاظ نیرو ضربه خوردیم و نیاز به ترمیم سازماندهی داریم تا حركت‌های بعدی را انجام بدهیم. مردم به خاطر سركوب و اختناق شدید نپیوستند... باید با اتخاذ تاكتیك‌های مناسب‌تر، مردم را تحت پشتیبانی نیروهای مسلح خودمان بدون این‌كه ترس ارتجاع را در دل داشته باشند، به صحنه تظاهرات بكشانیم.

بیلان تظاهرات مسلحانه شهریور 60

یكی از فرماندهان عملیات نظامی سازمان در غرب تهران به نام پروین پرتوی پس از دستگیری، طی میزگردی بیلان تهیه شده از گزارش‌های تظاهرات مسلحانه در شهریورماه 1360 را به شرح زیر ارائه كرد:

1)‌ نوع تظاهرات: مسلحانه. محل برپایی: خیابان گرگان. تعداد نیروهای شركت‌كننده: 30 نفر نیروی روابطی (در اول این تظاهرات، نیروهای عملیاتی دیر رسیدند). مدت تظاهرات: 2 دقیقه. تعداد نیروهای دستگیر شده: حدود 25 نفر. نتیجه تظاهرات: آتش گرفتن یك لاستیك وسط خیابان و نهایتاً با مقاومت و مقابله مردم، تظاهرات به هم می‌ریزد.

2) نوع تظاهرات: مسلحانه. محل برپایی: خیابان تهران‌نو، سی‌متری. تعداد نیروهای شركت‌كننده: 25 نفر نیروی روابطی و یك واحد عملیاتی. مدت تظاهرات: 15 دقیقه (این مورد نشان می‌دهد كه وقتی واحدهای عملیاتی وجود نداشتند، تظاهرات 2 دقیقه بود؛ ولی در این مورد، تظاهرات 15 دقیقه طول كشید؛ زیرا واحد عملیاتی شركت داشت). نتیجه تظاهرات: 10 نفر از نیروهای سازمان دستگیر یا كشته شدند، یك اتوبوس آتش گرفت، یك لاستیك در وسط خیابان سوخت و همچنین نارنجكی به طرف دفتر حزب جمهوری اسلامی پرتاب شد كه شیشه‌های آن شكست و نهایتاً با مقاومت و مقابله مردم، تظاهرات مسلحانه به هم ریخت.

3) نوع تظاهرات: مسلحانه. محل برپایی: خیابان كمالی – خیابان مخصوص. تعداد نیروهای شركت‌كننده: سه واحد عملیاتی و حدود 40 نفر نیروی روابطی. مدت تظاهرات: 10 دقیقه و 10 تا 15 دقیقه درگیری مسلحانه. نتیجه تظاهرات: تعطیل شدن فوری مغازه‌ها، آتش گرفتن چند لاستیك در وسط خیابان، آتش گرفتن یكی از دختران هوادار شركت‌كننده توسط كوكتل خودش، كشته شدن تعدادی از نیروهای عملیاتی و خالی كردن چند تیر و در آخر، تظاهرات با مقاومت و مقابله مردم به هم می‌ریزد.

4) نوع تظاهرات: مسلحانه. محل برپایی: خیابان ولیعصر. تعداد نیروهای شركت‌كننده: 40 نفر نیروی روابطی و دو واحد عملیاتی. مدت تظاهرات: 8 دقیقه. نتیجه تظاهرات: 12 نفر از نیروهای سازمان دستگیر یا كشته می‌شوند، یك نارنجك وسط خیابان پرتاب می‌شود، دو اتوبوس به آتش كشیده می‌شوند و نیز 10 نفر از مردم عادی كشته یا مجروح می‌شوند (به علت شلوغی منطقه و ایستادگی مردم) و سرانجام تظاهرات توسط مردم به هم می‌ریزد.

5) نوع تظاهرات: مسلحانه. محل برپایی: خیابان آذربایجان. تعداد نیروهای شركت‌كننده: 60 نفر نیروی روابطی، به همراه چند واحد عملیاتی. مدت تظاهرات: 3 تا 4 دقیقه. نتیجه تظاهرات: دستگیری یا كشته شدن 35 درصد از نیروهای حاضر سازمان، كشته شدن 2 نفر از نیروهای مردمی و سرانجام تظاهرات با مقاومت مردم به هم می‌ریزد.

6) نوع تظاهرات: مسلحانه. محل برپایی: خیابان بهبودی. تعداد نیروهای شركت‌كننده: 50 تا 60 نفر نیروی روابطی، به همراه 6 تا 7 واحد عملیاتی. مدت تظاهرات: 10 دقیقه و حدود 30 دقیقه درگیری مسلحانه. نتیجه تظاهرات: دستگیری 35 درصد از نیروهای سازمان، كوكتل‌اندازی به سمت دو بانك، شكستن شیشه‌های چند مغازه و در آخر، تظاهرات با مقاومت و مقابله مردم به هم می‌ریزد.

7) نوع تظاهرات: مسلحانه. محل برپایی: خیابان سینا – مخصوص (همان منطقه آزاد شده مورد ادعا). تعداد نیروهای شركت‌كننده: دو واحد عملیاتی و حدود 30-40 نفر نیروی روابطی. مدت تظاهرات: 5 تا 10 دقیقه. نتیجه تظاهرات: آتش گرفتن لاستیك وسط خیابان، پرتاب دو كوكتل و دستگیری 30 درصد از نیروهای سازمان. در این تظاهرات سرانجام نیروهای شركت‌كننده با به جا گذاشتن كوكتل‌های خود در وسط خیابان یا كنار جوی آب پا به فرار گذاشتند و صحنه را ترك كردند.

8) نوع تظاهرات: مسلحانه. محل برپایی: خیابان بهبودی. تعداد نیروهای شركت‌كننده: 50-40 نفر نیروی روابطی و حدود چند واحد عملیاتی. مدت تظاهرات: 5 دقیقه. نتیجه تظاهرات: تیراندازی نیروهای سازمان به سوی مردم (تلفات مردم نامعلوم)، نابودی یك واحد عملیاتی نهاد محلات، كشته شدن 4 نفر از نیروهای سازمان و دستگیری تعداد زیادی از بقایای نیروها. به این تظاهرات تنها 2 نفر پیوستند (البته طبق گزارش‌های درونی – كه معلوم نیست این دو نفر از نیروهای قطع ارتباطی بوده‌اند یا افراد متفرقه).

9) نوع تظاهرات: مسلحانه. محل برپایی: خیابان ولیعصر. تعداد نیروهای شركت‌كننده: چهار واحد عملیاتی و 40 نفر از نیروهای روابطی. مدت تظاهرات: 15 دقیقه. نتیجه تظاهرات: آتش گرفتن دو اتوبوس شركت واحد، پرتاب كوكتل به طرف پمپ‌بنزین و ایراد خسارت بر آن، آتش زدن لاستیك در وسط خیابان و دستگیری 20 نفر از نیروهای سازمان. تظاهرات مزبور بزرگترین تظاهرات مسلحانه سازمان در شهریورماه 1360 محسوب می‌شود.

10) نوع تظاهرات: شورشی. محل برپایی: خیابان بهبودی. تعداد نیروهای شركت‌كننده: 12 نفر. مدت تظاهرات: 10 دقیقه. نتیجه تظاهرات: پرتاب یك كوكتل به یك مغازه سبزی‌فروشی و به آتش كشیدن آن و نهایتاً فرار نیروها در اثر مقابله مردم.

فاضل مصلحتی از مسئولان اصلی راه‌اندازی تجمع‌های موسوم به تظاهرات مسلحانه شهریورماه پس از ناكامی سازمان در این طرح در جمع درونی گفته است: این همه خون دادیم، [مردم] یك لحظه هم نیامدند از تظاهرات ما پشتیبانی كنند، باز بگو خلق. كدام خلق؟ كه هیچ چیز حالی‌اش نیست. ما داریم برای چه كسانی خون می‌دهیم؟

ولی‌الله صفوی مسئول نظامی نهاد دانش‌آموزی غرب تهران، نتیجه كار را اینگونه جمعبندی كرد: در كل، تظاهرات مسلحانه شهریورماه چند روز به اجرا درمی‌آید كه طی آن بیش از 70 تن از نیروهای اجرایی سازمان دستگیر یا كشته می‌شوند.

تظاهرات مسلحانه 5 مهر 60

در اواخر شهریورماه 1360، خط و تاكتیك «تظاهرات گسترده» در داخل سازمان طرح شد با این ویژگی كه تعداد بیشتری تیم‌های مسلح در راهپیمایی شركت داده شوند و تمام نیروهای اجرایی و عملیاتی و هواداران تشكیلاتی در صحنه حضور یابند و مناطق شروع راهپیمایی طوری در نظر گرفته شود كه گروه‌های مختلف سازمان‌دهی شده – در نهایت – به هم بپیوندند تا راهپیمایی گسترده شود. تظاهرات 5 مهر كه ابتدا قرار بود اول مهرماه برگزار شود ولی به دلیل برگزاری تظاهرات دانش‌آموزی به مناسبت بازگشایی مدارس به تأخیر افتاد، در این مرحله طرح شد تا «پتانسیل نهفته خلق» آزاد شود: به آن درجه از توان نظامی رسیده‌ایم كه اگر از رژیم جلوتر نباشیم، پا به پای او هستیم و به شرایط مساوی دست یافته‌ایم...

ما در 5 مهرماه با قیامی شبیه به قیام توده‌ای 22 بهمن روبه‌رو هستیم. باید مردم را تحت حمایت نیروهای مسلح‌مان به صحنه بكشانیم. باید این تظاهرات با شركت خود مردم صورت گیرد و ما به عنوان پیشتاز مسلح از مردم حمایت خواهیم كرد. ضرورت انقلاب ایجاب می‌كند كه كشته‌ها زیاد باشد و درخت آزادی خون می‌خواهد. شاید كشته‌ها به اندازه 22 بهمن 57 باشد و شاید بیشتر ولی تعداد آن مهم نیست.

مردم كاملاً آماده قیام توده‌ای هستند. عملیات بزرگی مثل7 تیر نشان داد كه نظام ضربه‌پذیر است. پیكر نظام ظرف بلورینی است كه شكسته شده و كافی است كه یك ضربه دیگر به آن وارد آید تا ظرف ریزریز شده و هر تكه‌اش از هم جدا و به گوشه‌ای پرتاب شود. شرایط اجتماعی و مردم مثل چاه آرتزینی است كه فقط احتیاج به یك جرقه دارد تا پوسته‌ها شكافته [شود و چاه] فوران كند؛ آن زمان دیگر هیچ چیز جلودار آن نخواهد بود.

این در حالی است كه بعداً مسعود رجوی در جمعبندی یك ساله خود تصریح می‌كند كه از ابتدا می‌دانسته كه الگوی تظاهرات بی‌نتیجه خواهد بود ولی باز هم آن را "تست" كرد: اما با این همه علی‌رغم این‌كه از سی‌ام خرداد به بعد برای ما روشن بود كه آن الگو و سقوط شاه لااقل در این مقطع دیگر قابل تكرار نیست، ولی باز هم تست كردیم و آزمایش كردیم.

بالاخره تعداد قابل توجهی هوادار مسلح، از سه نقطه مركزی تهران، در ساعت 5/10 صبح – پنجم مهرماه 1360 – با شلیك هوایی و آتش زدن مقداری لاستیك اتومبیل و نیز اتوبوس‌های شركت واحد راهپیمایی را آغاز كردند.

شكل عمل بدین‌گونه بود كه افراد موتورسوار (و گاه پیاده) در اكیپ‌های مختلف با گردآوری هواداران و افراد موجود در محل شروع به «تظاهرات» یا «راهپیمایی» می‌كردند. این افراد با شلیك رگبار هوایی و گاه با شلیك‌های مستقیم به افراد عبوری یا ساختمان‌های مراكز عمومی، بانك‌ها، مغازه‌ها، پاساژها و اتومبیل‌هایی كه افراد با ظاهر مذهبی در آن نشسته بودند، با سردادن شعارهای تعیین شده، خط تظاهرات را پیش می‌بردند.

به واحدهای عملیاتی دستور داده شده بود كه «هركس به هر شكل خواست جلوی تظاهرات را بگیرد به رگبار ببندید و حتی این‌كه از چه موضعی از تظاهرات جلوگیری می‌كند، فرقی ندارد... اگر نیروهای عملیاتی بتوانند از این تظاهرات، 2 ساعت حفاظت بكنند، كار تمام است و نیروهای مردمی به ما می‌پیوندند و آتش زیر خاكستر، شعله‌ور می‌شود.» در بولتن یكی از انجمن‌های وابسته به سازمان، از زبان یكی از افراد شركت‌كننده در حوادث 5 مهر آمده است: «رأس ساعت 5/10 با تك‌تیرهای برادران، شروع تظاهرات اعلام شد. با آغاز تظاهرات، یك اتوبوس بنز خط 1 به آتش كشیده شد. در ابتدا، با توجه به این‌كه مسافران از قصد رزمندگان اطلاع نداشتند، از پیاده شدن امتناع ورزیدند و راننده نیز با اتوبوس قصد فرار داشت كه با خروش یكی از خواهران كه قصد آتش زدن اتوبوس را داشت، مسافرین پیاده شدند و راننده نیز با پرتاب كوكتلی به درون اتوبوس، با سرعت پائین آمد. در این میان، چادر یكی از مسافران كه به دلیل بیماری نتوانسته بود اتوبوس را ترك كند، آتش گرفت ... تعدادی از برادران به روی پشت‌بام سینما رادیوسیتی و ساختمان‌های اطراف آن رفته و سنگر گرفته بودند. دو پاسدار كه از دانشگاه [جامعه‌الصادق] بیرون آمده بودند، توسط این برادران مغزشان به روی زمین ریخته شد.

یكی از این دو تن (فرزاد رئیس‌زاده) پاسدار و نفر دوم (مهدی رجب‌بیگی) غیرنظامی و نویسنده عضو جهاد دانشگاهی بود.

در ادامه عملیات رزمندگان، تعدادی از خواهران به درون ساختمان‌های اطراف رفته و از آنجا تیراندازی می‌نمودند. تیراندازی تا ساعت 15/3 ادامه داشت...»

تا رسیدن نیروهای مردمی و پاسداران گشتی سپاه و كمیته، گروهی از مردم عادی در كنار خیابان‌ها و كوچه‌های منطقه مورد نظر جان باختند و عده‌ای نیز به بیمارستان‌ها منتقل شدند. با رسیدن نیروهای مردمی، دومین مقابله عمومی بعد از 30 خرداد شكل گرفت. علاوه بر آن كه تعداد زیادی از هواداران سازمان توسط مردم یا به كمك آنان دستگیر شدند، نوعی جدید از ضد تبلیغ علیه سازمان نیز در بین مردم صورت گرفت؛ "وحشی"، "جانی" و "دیوانه مسلح" از جمله القاب و صفاتی بود كه مردم به عناصر سازمان نثار می‌كردند.

حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود با اشاره به آغاز عملیات ثامن‌الائمه برای شكست حصر آبادان در نیمه شب چهارم مهر 60 و پیروزی این عملیات، در مورد تظاهرات 5 مهر سازمان می‌نویسد: «مجاهدین خلق، كه در داخل با عراق همكاری دارند، امروز با ایجاد چند صحنه جنون‌آمیز با برخورد مسلحانه، تلاش كردند كه نشاط و شور این پیروزی را بگیرند، ولی موفق نشدند. چند اتوبوس را آتش زدند و چند نفر را شهید و مجروح كردند و خودشان ده‌ها كشته و اسیر دادند. اكنون رسماً به صورت ستون پنجم دشمن عمل می‌كنند.»

در این حركت ناشیانه و خالی از هر نوع منطق، كه مسعود رجوی آن را «آزمایش» نام نهاد، به اعتراف خود وی، هواداران سازمان «در دسته‌های 50 تایی، 100 تایی و 200 تایی» كشته یا دستگیر شدند. رجوی با صراحت ناگزیر شد اعتراف كند كه «... به نسبت هدف شماره 2 (تست كردن عنصر اجتماعی)، جواب آزمایش منفی بود»؛ و باز آن را به گردن اختناق رژیم انداخت. جمعی از جداشدگان از سازمان در كتاب «چه باید كرد؟» با اشاره به حضور خود در آن راهپیمایی و مشاهدات عینی خویش نوشته‌اند: ... گفته‌های مسئولین [سازمان] را كه 5 مهر 60 را روز سرنگونی رژیم می‌نامیدند، شنیده‌ایم، خوب می‌دانیم هدف چه بود ... اگر هدف تو [=رجوی] تِست بود پس چرا مسئولین‌ات می‌گفتند فردا (5 مهر) كار تمام است و با سلاح‌های سنگین می‌آییم و اگر این طور نبود چرا دروغ می‌گفتند.

افشینِ برادران قاسمی، در اواخر سال 1359 در حالی كه 13 سال بیشتر نداشت، هوادار سازمان شد. او فعالیتش را نخست با پخش و فروش نشریات آغاز كرد. پس از 30 خرداد 1360، ابتدا پیك یكی از گروه‌های سازمان بود و سپس وارد تیم‌های نظامی شد. در جریان تظاهرات مسلحانه 5 مهر 1360 فرماندهی یك واحد نظامی را برعهده داشت كه در صحنه عمل دستگیر شد.

در اینجا گزارش این نوجوان، كه مسئولیت یك واحد نظامی را كه خود نیز مرتكب قتل شده است، عیناً نقل می‌كنیم:
اول از همه تظاهرات پنجم مهر قرار بود در روز یكم مهرماه برگزار شود؛ یعنی تمام‌ نیروها آماده شده بودند و همه كارهای تداركاتی انجام شده بود كه تظاهرات در روز اول مهرماه انجام بشود. شب یكم مهر، از رادیو و تلویزیون اعلام شد كه فردا به مناسبت بازگشایی مدارس، به دعوت «حضرت آیت‌الله منتظری»، یك راهپیمایی دانش‌آموزی انجام می‌گیرد.

به این علت، تظاهرات سازمان به هم خورد؛ و فردا كه ما – به اصطلاح – سرِ قرار‌های تشكیلاتی رفتیم، گفتند كه: «خوب؛ حالا امروز كه نشد این تظاهرات را انجام بدهیم؛ تظاهرات دانش‌آموزان را در خیابان‌ها به رگبار ببندید.» نمونه‌اش كارهای «حسن سرخوش» است كه سازمان، بعدها پس از كشته‌ شدن او، خیلی تبلیغ و عكسش را چاپ كرد و واحدی به نامش ایجاد كرد. «حسن سرخوش» در چند مورد توانسته بود این تظاهرات دانش‌آموزان را به رگبار ببندد و فرار كند.

به هر حال، تظاهرات اصلی به پنجم مهر موكول شد. پنجم مهر تمام تداركات آماده شد؛ چندین واحد بودند [و] هر واحد – عموماً – از 4 نفر تشكیل می‌شد كه هر كدام 4 سلاح ژ – 3 ، با خشاب و حدود500 -400 فشنگ داشتند.
قبل از تظاهرات گفته بودند: «برای این‌كه آماده شوید از نظر بدنی، غذای خوبی بخورید.» همه، آن روز، صبحانه مفصلی خوردند و وارد تظاهرات شدند. موقع شروع، همه نیروها رفتند سوار ماشین شدند؛ و جریان عادی در خیابان بود. تا این‌كه ماشین را به طور عرضی پارك كردیم و پیاده شدیم؛ و شروع به تیراندازی و شلیك هوایی كردیم. سازمان گفته بود: «شما اصلاً قرار نیست در تظاهرات شركت كنید؛ فقط بروید شلیك كنید، یك میلیون آدم می‌آید و شما را روی دست بلند می‌كند.» ما هم انتظار داشتیم كه یك میلیون نفر بیایند و ما را روی دست بلند كنند. البته چنین آرزوی خامی انجام نیافت.

ما در خیابان طالقانی (تخت جمشید سابق) بودیم. خیابان كلاً تخلیه شده بود و ما ماندیم و چند ماشین، كه به طور پراكنده در خیابان به چشم می‌خورد.

نكته دیگر این‌كه در آن روز، این طور كه دیدیم، نیروهایی كه در تظاهرات آن [قسمت] خیابان شركت داشتند، حدود 10 نفر بیشتر نمی‌شدند و ما – هیچ كدام – آموزش نظامی [سطح پیشرفته] ندیده بودیم (در اسلحه، ماشه و ضامن یك چیز ساده‌ای است)؛ چون آموزش نظامی ندیده بودیم كه در یك مقطع چه كار بكنیم و چه كار نكنیم، من دقیقاً یادم هست كه مثلاً از این طرف داد می‌زدند كه «آن طرف چیزی تكان خورد»؛ تمام آن خیابان و آن قسمت را به رگبار می‌بستیم.

در واقع «درگیری» بود؛ «تظاهرات» به هیچ وجه انجام نگرفت... موقعی كه درگیری ادامه داشت، یكدفعه یك فرد حزب‌اللهی جلو آمد و گفت: «اسلحه‌ها را تحویل بدهید. رهبران‌تان را ببینید [كه] دارند چه كار می‌كنند شما كجا هستید؟! آنها به فرانسه رفته‌اند و عیاشی می‌كنند و شما اینجا هستید.» و در ضمن این‌كه داشت این صحبت‌ها را می‌كرد، همین‌طور جلو می‌آمد (فكر نمی‌كنم مسلح بود) كه ناگهان به وی تیراندازی كردند و او را شهید نمودند.

كسانی كه به خیابان طالقانی رفته‌اند، می‌دانند [كه] دو سه هتل بوده از زمان شاه، كه مصادره شد؛ و الآن در آن ساختمان‌ها، جنگزدگان هستند. از ساختمان‌های مزبور شعارهای «مرگ بر منافق»، «منافق اعدام باید گردد» و نظایر اینها داده می‌شد. هر شعاری كه می‌دادند، به طرف ساختمان جنگزدگان شلیك می‌شد.

حادثه‌ای نیز در خیابان امیر اكرم به وقوع پیوست: یك واحد نظامی در جنوب، عملیات پنجم مهر را در چند نقطه تهران برعهده داشت و فرمانده واحد آدمی بود كه سازمان [بعدها] درباره‌اش تبلیغ كرد (خودش هم مثل این‌كه قبل از اعدامش مصاحبه كرده؛ اسم وی شیرزاد بود). یكی از كارهای این گروه این بود كه در مقابل جمعیتی كه بعد از تظاهرات جمع شده و بر ضد منافقین شعار می‌دادند، آنها با یك ماشین می‌روند جلو و می‌گویند كه «ما حزب‌اللهی هستیم، پاسدار كمیته هستیم؛ و رادیو تلویزیون الآن می‌خواهد بیاید فیلمبرداری كند. شما یك دقیقه در همین حالت باشید تا رادیو و تلویزیون برای فیلمبرداری بیاید»؛ بعد در همین حین، كه جمعیت هم – خوب – شعار می‌داد، آنها عقب می‌روند و یك مقدار فاصله می‌گیرند و این فرمانده دستور می‌دهد كه: «آتش كنید، شلیك كنید.» و تعدادی از مردم شهید شدند.

برخلاف گفته سازمان، نه از جمعیت میلیونی خبری شد و نه این‌كه ما موفقیتی پیدا كردیم. در همان حال كه عقب‌نشینی می‌كردیم (خیابان طالقانی، تقاطع ولی‌عصر تا پل حافظ، اصلاً كوچه‌ای ندارد كه به كوچه‌های دیگر راه داشته باشد. به غیر از خیابان بندرانزلی (كه آنجا هم درگیری بود) راه فرار دیگری نبود؛ ما هم همان وسط بودیم و كاری نمی‌توانستیم بكنیم. خواستیم به یكی از خانه‌ها فرار كنیم؛ چندین خانه را زنگ زدیم و هیچ كس در را باز نكرد. آخر سر، چند مرتبه با شلیك گلوله به در خانه‌ها، در را باز كردیم كه بتوانیم فرار بكنیم اما در فرار موفق نشدیم و دستگیر شدیم.

موقعی كه دستگیر شدیم و می‌خواستند ما را به زندان منتقل كنند، مردم جمع شده بودند جلوی خیابان طالقانی و می‌گفتند: «آقای موسوی تبریزی [دادستان كل انقلاب اسلامی] گفته كه كسی كه در تظاهرات مسلح باشد، باید اعدام بشود و ما هم همین‌جا می‌ایستیم و همه آنها باید اعدام شوند.» و حتی این طور كه من متوجه شدم، كمیته متوسل به تیر هوایی شد تا ما را از میان جمعیت رد كند. به گفته محمدرضا یزدی‌زاده، یكی از مسئولان سازماندهی تظاهرات 5 مهر: گزارش‌هایی حاكی از این موضوع داشتیم كه عده‌ای از مردم با مشت خالی جلوی تیم‌های نظامی ایستادند و شعار می‌دادند و آنها هم كه بی‌تفاوت بودند، ماشین‌ها و امكاناتی را كه در خیابان داشتند، جمع می‌كردند تا مبادا كسی پشت آنها سنگر بگیرد. همچنین ولی‌الله صفوی، یكی دیگر از مسئولان نظامی این تظاهرات اظهار داشت: [این تظاهرات] تنها نتیجه‌ای كه برای سازمان داشت، [دستگیری و] كشته شدن عمده نیروهای اجرایی و عملیاتی در آن روز بود. این تظاهرات هم با مقاومت مردم و با شكست برای سازمان تمام می‌شود كه طی آن نیز عده‌ای از مردم بی‌گناه به شهادت می‌رسند. در خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی یك روز بعد از تظاهرات مسلحانه 5 مهر، آمار تلفات این چنین درج شده است: 16 خرابكار [= عضو سازمان] كشته و 30 نفر از مردم و پاسداران شهید شده‌اند و بیش از 150 نفر [از اعضا و هواداران تشكیلاتی] دستگیر شده‌اند.

بحران‌ها و ضربه‌های پس از شكست 5 مهر

بعد از این «آزمایش»، سازمان دوباره متحمل یك شكست بزرگ و از دست دادن بسیاری از نیروهای تشكیلاتی‌اش شد. بخش عظیمی از نیروهای وابسته به نهادهای «بخش اجتماعی»، در فاصله 5 تا 10 مهر دستگیر شدند و «ستاد انزلی»، مركز هدایت خط تظاهرات مسلحانه نیز ضربه خورد. هواداران كه انتظار داشتند با قیامی مثل 22 بهمن 57 روبه‌رو شوند، دچار یأس شدند.
ناكامی طرح تظاهرات مسلحانه، ناهنجاری‌های زیادی را برای هواداران باعث شد؛ اینها بعدها در زندان و یا بین خود، درخصوص جملات و عبارات امیدواركننده مسئولان سازمان اندیشه كردند:

... تو اگر توی خیابان یك گلوله شلیك بكنی، مردم دورت جمع می‌شوند.

... این تظاهرات یك قیام سراسری است؛ همه مردم به ندای شما جواب می‌دهند... با خودتان سلاح بیشتری ببرید؛ چون مردم از شما سلاح می‌خواهند.

... اول مجلس را می‌گیریم، بعد رادیو و تلویزیون و بعد اوین و در آخر می‌رویم سراغ جماران.

... بچه‌ها! فردا [= 5 مهر] مثل 22 بهمن است؛ مردم فردا از شما با شیرینی و شكلات استقبال می‌كنند... مراقب باشید زیاد به مردم نپردازید؛ فقط تشكر كنید.

تحلیل‌های پس از 5 مهر، بیش از آن كه روی قدرت سازمان تكیه كند، به بحران‌های اقتصادی و سقوط قریب‌الوقوع جمهوری اسلامی در اثر آن می‌پرداخت كه این موارد از آن بیرون می‌آمد:

1- رژیم از نظر اقتصادی رو به سقوط است.

2- ستون فقرات سازمان سالم مانده و ضربه كاری از دستگیری‌ها و اعدام‌ها نخورده؛ اما از این پس اصل بر حفظ خود است و قرارها باید به حداقل (هفته‌ای یك بار) تقلیل یابد.

3- تبلیغات در سطح جهانی، به نفع سازمان است.

4- عملیات نظامی گسترده ضروری نیست؛ چون اهداف آن به دست آمده است. اعضا و هواداران سازمان نمی‌خواهند به جای مردم انقلاب كنند و با توجه به شرایط اقتصادی- اجتماعی و پتانسیل انقلابی توده‌ای كه محصول این شرایط است، مردم بزودی قیام خواهند كرد.

یكی از عناصر مؤثر سازمان در آن زمان، در تبیین انفعال درونی سازمان و نیروهایش- كه با شور و امید زیاد به این كوران خونین وارد شده بودند- در جریان 5 مهر می‌نویسد:

در طول یك ماه بعد از 5 مهر، مرتباً به افراد تحلیل می‌نمودند كه تظاهرات 5 مهر تأثیر شگرفی در خارج از كشور داشته و بعد از این عمل، بایستی روی بحران‌های اقتصادی رژیم كار كنیم. ولی انتقال تحلیل بحران اقتصادی به پائین‌تر از رده «نهاد» ممنوع بود و بعدها هم فراموش شد. من فكر می‌كنم [كه] تحلیل بحران اقتصادی برای جلوگیری از انفعال و دور ماندن ذهن ما از شكست 5 مهر بود.

مواضع «بازرگان» در مهر 60 درباره «سازمان»

در شرایطی كه سازمان دچار بحران روانی و شكست بزرگ اجتماعی و تبلیغی شده بود و عملاً در بن‌بست گرفتار آمده بود، موضع‌گیری نابهنگام و غیرمنتظره مهندس مهدی بازرگان در مورد سازمان كه موجب برانگیختن واكنش‌ها و بازتاب‌های سیاسی و تبلیغی شد، بسیار عجیب و سؤال‌برانگیز بود.

در حالی كه فضای اجتماعی بعد از 30 خرداد و بویژه در پی شهادت مظلومانه شهدای هفتم تیر و هشتم شهریور بشدت علیه بازرگان و نهضت آزادی بود و افكار عمومی، آنان را به نوعی شركای سیاسی و سهیم در جرایم سازمان می‌شناختند، تا آنجا كه در مراسم تشییع شهدای8 شهریور و سایر اجتماعات مذهبی- سیاسی مانند نمازهای جمعه، شعارهایی علیه رهبران نهضت آزادی سر داده می‌شد، انتظار می‌رفت كه حداقل از سوی شخص بازرگان، سخن یا اقدام تحریك‌آمیز جدیدی بروز نیابد. در خاطرات حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی مواردی از اعتراضات مردمی علیه بازرگان و نهضت آزادی و حتی درخواست كمك نهضتی‌ها از وی برای كاهش و یا جلوگیری از ادامه آن اعتراضات، درج شده است.

از جمله در روز 15 شهریور 60، به نقل از خانواده آقای هاشمی كه در تشییع جنازه شهید قدوسی و شهید وحید دستجردی شركت كرده بودند، آمده است كه «مردم شعارهایی علیه مهندس بازرگان هم می‌دادند.» در تاریخ 15 مهر 60، خاطرات رئیس وقت مجلس شورای اسلامی چنین نگاشته شده است:جلسه علنی داشتیم، مهندس [مهدی] بازرگان، اولین سخنران قبل از دستور بود.

در قسمتی از اظهاراتش ضمن اظهار تأسف از شهید شدن پاسداران و شخصیت‌ها به‌دست تروریست‌ها، از اعدام‌ها و سخت‌گیری‌های دادگاه‌های انقلاب هم انتقاد داشت و امریكایی بودن تروریست‌ها را مردود دانست. اظهارات وی مورد اعتراض شدید جمعی از نمایندگان قرار گرفت. مجلس را متشنج و ترك كردند و به ایشان اعتراض نمودند. كسی از ایشان دفاع نكرد. دوستانش هم وحشت كرده بودند. مجلس را به‌عنوان تنفس تعطیل كردم. جمعیتی از [مردم و] بازاریان كه جریان مجلس را از رادیو شنیده بودند، به‌عنوان اعتراض به اظهارات آقای بازرگان، مقابل مجلس آمدند و شعارهای تندی علیه ایشان، لیبرال‌ها، بنی صدر، امریكا و منافقان می‌دادند... دادستان انقلاب، تصمیم به بازداشت آقای بازرگان گرفته بود، مانع شدم.

روز دهم مهرماه 60 در فضای اقدامات روز افزون تروریستی سازمان و اوج گیری عملیات در جبهه‌های نبرد علیه رژیم متجاوز عراق، سومین دوره انتخابات ریاست جمهوری با حضور گسترده مردم و 20 درصد بیش از شركت كنندگان دوره قبل، برگزار شده بود و قرار بود روز 17 مهر مراسم تنفیذ ریاست جمهوری آیت‌الله‌خامنه‌ای برگزار شود.

روز 16 مهر یك روز پس از نطق جنجالی بازرگان، حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود چنین نوشت: جلسه علنی داشتیم... نگران نطق‌های تند قبل از دستور، علیه نهضت آزادی بودم، كنترل كردم... به خیر گذشت. مهندس بازرگان [درجلسه] شركت نكرده بود. احتمال می‌رفت كه دوستانش هم شركت نكنند، ولی آمده بودند. مهندس بازرگان در سخنرانی 15 مهر خود، ضمن تمجید از شهدای حوزه علمیه و مسئولان، دستگیرشدگان یا كشته‌شدگان عضو سازمان را «نونهالانی» توصیف كرد كه «جگرگوشگان و پرورش‌یافتگان امید این مملكت بوده‌اند، عاشق وار و یا دیوانه‌وار، فداكار یا گناهكار در طاس لغزنده‌ای افتاده‌اند. وی ضمن رد اتهام این‌كه «روحانیون ارجمند و مكتبی های غیرتمندمان از امریكا وارد شده‌اند»، اعضا و هواداران تشكیلاتی سازمان را «جوانان جانباز» خواند كه نمی‌توان آنها را «مزدور» دانست.

در حالی كه كمتر از نیمی از سخنرانی مهندس بازرگان از روی متن مكتوب در مجلس خوانده شد، به دلیل اعتراض شدید بسیاری از نمایندگان و بروز تشنج و قطع جلسه، این نطق ناتمام ماند. نهضت آزادی چندی بعد متن كامل این نطق را در روزنامه كیهان و مستقلاً در قالب یك اطلاعیه منتشر ساخت. بقیه نطق نیز محكومیت توأمان و یكسان عملكرد نظام و سازمان بود و اتخاذ یك موضع میانه بی‌طرف كه در واقع و از آن تریبون، بیشتر به زیان حاكمیت جمهوری اسلامی ارزیابی می شد.

روزنامه كیهان كه در آن زمان تحت سرپرستی حجت‌الاسلام سید محمد خاتمی اداره می‌ شد، در پاسخ به نطق مهندس بازرگان، طی سه روز 16 و 18 و 19 مهر، سرمقاله‌های خود را به نقد و تحلیل مواضع وی و نهضت آزادی اختصاص داد.

آقای خاتمی در اولین روز بعد از نطق، در «یادداشت روز» صفحه اول كیهان طی مقاله‌ای با عنوان «مرگ آقای سادات و نطق آقای بازرگان!»، بعد از اشاره به خبر مرگ انورسادات رئیس‌جمهور وقت مصر و شور و شادی مردم از مجازات این خائن به آرمان فلسطین و دغدغه ذهنی‌اش برای نگارش مقاله راجع به ابعاد و آثار این واقعه، نوشته بود:

تا صبح شد و به مجلس آمدم. آقای بازرگان به عنوان ناطق پیش از دستور، پشت تریبون قرار گرفتند و من چون دیگران، منتظر كه چه خواهند گفت؟... آیا از توطئه امریكا و مزدورانش علیه انقلاب اسلامی و تلاش آنان برای نجات صدام سخن می‌گویند؟ از جنایاتی كه به دست عوامل امریكا در ایران و علیه مردمی‌ترین انقلاب معاصر صورت می‌گیرد؟ از رسوایی‌های بنی‌صدر و رجوی كه اینك به بختیار و اویسی ملحق شده‌اند؟ از فاجعه‌های مكرری كه به دست عوامل و مزدوران «سیا» و «موساد» در ایران انقلابی آفریده شده است و بهترین چهره‌های متقی و مبارز و مجاهد در میان آتش سوخته‌اند؟ خاصه اینكه در رابطه با شهادت این عزیزان، تاكنون از سوی ایشان [= بازرگان] و همرزمانشان، مطلبی جز تسلیت خشك در حدی كه بسیاری از سیاستمداران خارجی و حتی زمامداران وابسته دنیای سوم، علی‌الرسم و به‌منظور رعایت اصول دیپلماتیك! داده‌اند، صادر نشده است... دیری نپایید كه دریافتم این انتظار بیهوده است... [نطق بازرگان] مثل همیشه عبارت بود از اعتراض به جمهوری اسلامی... سخنان آقای بازرگان... مرا از بلاتكلیفی شب پیش بیرون آورد و موضوع مناسب برای سرمقاله در رابطه با مرگ سادات را یافتم.

در قسمت دوم سرمقاله آقای خاتمی با عنوان «چه كسی امریكایی است؟»، چنین آمده بود: آقای بازرگان، ضمن تأسف از خون‌هایی كه ریخته می‌شود... به دفاع از «جوانان جانباز»!! و نونهالانی برخاستند كه جگرگوشگان و امید مملكت! هستند، به همان نظم و نسق كه در بلندگوهای تبلیغاتی امپریالیسم خبری می‌شنویم و بدین ترتیب از كسانی [= مجاهدین خلق] دفاع به عمل می‌آید كه خشن‌ترین شكل آشوب را به فرمان رهبران خائن و فراری خود، در متن انقلاب ناب و منحصر به فرد ایران برپا می‌كنند و بهترین فرزندان اسلام را از پای درمی‌آورند و كودكان خردسال را در آتش خشم كور خود می‌سوزانند.

همچنین حجت‌الاسلام سید‌محمد خاتمی با اشاره به طنز و كنایه تمسخرآمیز مهندس بازرگان در مورد تفسیر امریكایی و مزدور خواندن عوامل سازمان نوشت: طنز آقای بازرگان، آنجا كه از انتساب آشوبگران به امریكا بر‌می‌آشوبند، خود حكایتگر نوعی نگرش امریكایی به مسائل است... بدین ترتیب تشخیص درست امام و امت را كه دشمنان داخلی... را امریكایی می‌خوانند و اعمال و مواضع آنان را به نفع امریكا می‌دانند، به تمسخر می‌گیرند... آیا شاه مخلوع كه گوی سبقت را از همه حكمرانان جهان سوم در سوق دادن كشور به سوی وابستگی تام به غرب و خصوصاً امریكا... ربوده بود، در خانواده امریكایی زاده شده یا از امریكا برگشته بود، یا اینكه شاه امریكایی نبود؟... آیا آقای بنی‌صدر كه... امریكا همه امیدهایش را برای بازگشت به ایران، به وی بسته بود، از خانواده امریكایی بود؟... آیا آقای رجوی كه روز و روزگاری، آقای بازرگان را نماینده بورژوازی كه طبق تحلیل‌های ماتریالیستی [= ماركسیستی] حضرات ماهیتاً امریكایی است، می‌دانست و امروز كه به‌منظور رهبری مقاومت ضد‌امپریالیستی در ایران به دامن فرانسه آویخته است! و برای تكمیل مبارزات ضد امریكایی، این اواخر سفری به امریكا كرده است، با كمال شهامت به تمجید از بورژوازی ملی برخاسته و برای سرنگونی جمهوری اسلامی پیشنهاد اتحاد با بورژواها را می‌دهد... و «جرج بال» به سیاستمداران امریكا اكیداً توصیه می‌كند كه مجاهدین خلق! را به عنوان جناح نیرومند مخالف با رژیم ارتجاعی! ایران مورد حمایت و تقویت قرار دهند و بالاخره مورد تمجید و ستایش فراوان رادیوها و سخن‌پراكنی‌های امریكا و اسرائیل و بی‌بی‌سی است، آیا آقای مسعود رجوی از خانواده امریكایی است؟... و امروز همان جوانان پاكباز! كه شما به دفاع از آنان برخاسته‌اید، چشم و گوش بسته به فرمان آقای رجوی و همپالگی‌هاشان و به كمك بازمانده‌های رژیم شاه و در هنگامه‌ای كه نیروهای رزمنده جمهوری اسلامی درگیر دفن تجاوز رژیم امریكایی صدام هستند، به كشتار و تخریب دست می‌زنند.

مراد از امریكایی بودن، نحوه‌ای از دید و بینش است كه به سادگی، ابزار دست سیاست‌های توسعه‌طلبانه امریكا می‌شود و به خاطر همین دید و بینش، جریانی كه شما [= مهندس بازرگان] در رأس آن قرار دارید، همواره از مواضع ضد امریكایی جمهوری اسلامی ـ البته با توجیهات گوناگون ـ اظهار نارضایتی و حتی مخالفت قولی و عملی كرده است... امروز این امریكا است كه پندارگرایانه برای سرنگونی جمهوری اسلامی به مجاهدین خلق! دل بسته است و از آنان حمایت می‌كند. مهندس بازرگان در ادامه نطق خود كه به صورت مكتوب انتشار یافت، تأكید كرده بود كه بایستی به «تجزیه و تحلیل صحیح جریان‌ها و شور در علل چاره‌ها بنشینیم» و به تعبیر خود «هر دو طرف دعوی» را مخاطب و مقصر جلوه داده بود.

آقای خاتمی نیز با تجزیه و تحلیل موضوع در سرمقاله خود، در مورد نقش و سهم جریان نهضت آزادی در افزایش طرفداران سازمان طی ماه‌های پس از پیروزی انقلاب نوشت: ... اگر بخواهیم به تحلیل جریاناتی كه به اینجا انجامید، بپردازیم، بزرگترین گناه به گردن جریانی خواهد بود كه از آغاز در سیر طبیعی انقلاب اخلال كرد و بسیاری از جوانان ساده‌دل را از انقلاب رمانید و آنان را به دام رهبران گروهك‌هایی كه از آغاز هم معلوم بود بالاخره كارشان به تروریسم خواهد انجامید، افكند. وقتی كه دولت موقت در اثر بینش ناسازگارش با محتوای انقلاب اسلامی و با سوء‌استفاده از نام و اعتباری كه به بركت اسلام و عنوانی كه از رهبر انقلاب گرفته بود، راه آشتی دادن انقلاب سازش‌ناپذیر اسلامی با امریكا را برگزید... وقتی كه فریاد برآمد انقلاب به پایان رسیده است... و ملاقات با برژینسكی نشان داد كه كدام سازندگی و نظمی مورد نظر است،... گروهك‌های مفسد انحصارطلب ملحد یا التقاطی، با هیاهو چنین وانمود كردند كه جمهوری اسلامی و دولت موقت عین یكدیگرند و بدین‌وسیله توانستند بسیاری از این جوانان ساده‌دل را به سوی خود جلب و با كار مداوم، آنان را برای چنین روز تلخی آماده سازند.
منبع: كتاب مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام
 
 
 سئوال
برای چه فرزندان مردم را در پی یک خط غلط  که غلط بودنش بعد از سی سال برای همه جز خودت روشن شده به کشتارگاه خمینی فرستادی. پنج مهر سال شصت چه مساله ای از مردم ایران حل کرد.کدام مبارزه مسلحانه که این روزها به ذلت گدائی کشیده شده پیروز شد. تو باید به همه اینها پاسخ بدهی