۱۳۹۰ فروردین ۱۱, پنجشنبه

ميان دو سنگٍ آسياب.کمال رفعت صفائی


ميان دو سنگٍ آسياب.کمال رفعت صفائی

ميان دو سنگٍ آسياب
چون گندمی
که رخدادٍ رقص حيات و اندوه مرگش
توامانند
من اين جا گرفتار آمده‌ام.
همچون شما
نه با اسب آمدم
نه با کشتی
و نه با باد.
پای‌آبله آمدم:
بی گذرنامه،
بی شناسنامه،
بی سکه و سکو.
و همچون شما
لبخندٍ مرموز نگاهبان هيچ آسايشگاهی را نخواستم؛
زيرا
آنکس که پای‌آبله می آيد
بر چمن اطراق نخواهد کرد
من پهلو نمی گيرم.
در من صندوق نقره پنهان نيست.
فنجان عاج و
نوشيدنی سرد
ندارم
من در ميانهء دريا
من در ميان دو سنگ‌‌آسياب
گرفتارم.
دانستنی های من آنقدر نيست
تا بر قتلگاه خويش
دانشگاهی بنا کنم.
اما اين قدر می دانم که
از اين پس
شهری که شهردارانش را خدا برگزيده باشد
فرو خواهد ريخت.

متن مصاحبه سعید صالحی نیا با اسماعیل هوشیار از فعالین سابق فرقه رجوی و ساکنین اردوگاه تیف


متن مصاحبه سعید صالحی نیا با اسماعیل هوشیار از فعالین سابق فرقه رجوی و ساکنین اردوگاه تیف
(در سه بخش)
        سعید صالحی نیا، سایت روزنه، 
اين مقاله ها گوشه هاي ديگري از زواياي فرقه عقب افتاده و اسلامي و پوسيده فرقه رجوي را تحليل مي کند . فرقه رجوي چيز جدا از رژيم اسلامي موجود در ايران نيست . نقد اين فرقه يعني نقد همه آن چه در ايران در تمام تاريخش حکومت کرده است
----------
مصاحبه با اسماعیل هوشیار در مورد فرقه مجاهد
     (بخش اول، فوریه 2009) 
   از: سعید صالحی نیا Salehinia@aol.om
فوریه 2009
مقدمه:
ماجرای اردوگاه تیف هنوز تمام نشده. ما هم نباید آنرا تمام شده بدانیم. بر عکس باید برای بررسی دقیق و علمی آن و بخاطر تعمیق درک مبارزان راه آزادی و برابری بکوشیم.
تیف محل تلاقی مبارزانی بود که تصمیم گرفتند از فرقه رجوی جدا شوند و زندگیشان در هم پیچیده شد. هم فرقه رجوی و هم حکومت آمریکا و هم رژیم اسلامی حاکم بر ایران، تمام تلاش خود را کردند که این حق انسانی انتخاب را از این عزیزان بگیرند.
رفقای ما در حزب کمونیست کارگری ایران و فدراسیون پناهندگان سالها در کنار این عزیزان قرار گرفتند و از حقوق انسانی آنها دفاع کردند.
تحت فشارهای روانی و فیزیکی، برخی از این عزیزان در هم شکستند و به ایران برگشتند. برخی ها سالها درد ماندن در بیابان تیف را تحمل کردند و از استقلال فکری و سیاسی خود دفاع کردند.
حکومت آمریکا در سال 2008 این اردوگاه را تعطیل کرد و این عزیزان را چه در عراق و چه در ترکیه آواره کرد. برخی توانستند به اروپا برسند و برخی مثل حمید کریم نیا در سخت ترین شرایط در ترکیه هستند یا مثل مهدی فضل اللهی هنوز در اربیل عراق اسیرند.
ماجرای تیف ابعاد مختلف انسانی و سیاسی دارد. بیرون آمده ها از فرقه مجاهد حرفهای زیادی دارند که نگفته اند و بسیاریشان هم تصمیم دارند به سود همه آزادیخواهان ، سکوت نکنند و ماهینت عقب افتاده و ارتجاعی فرقه رجوی را بر ملا کنند. اینها فهمیده اند که با سکوت نمی شود این غده عقب افتادگی را درمان کرد و زیر فشار تبلیغاتی باند رجوی که سالها مدعی بوده که "هر کس با ما نباشد با رژیم اسلامی است" سر خم نکرده اند.
متن زیر بخش اول مصاحبه با دوست عزیزم اسماعیل هوشیار است. امیدوارم بتوانم بخشهای بعدی را هم خدمت خوانندگان ارائه دهم.
سعید صالحی نیا
================

صالحی نیا:
اسماعیل جان مختصر خودت را معرفی کن و بگو سابقه فعالیت سیاسیت چیست ؟
اسماعیل هوشیار:
من در سایت تیف که مسولییت آن با خودم است ، راجع به خودم تا اندازه ایی گفته ام.در مطلب "قطره اشگی در خلاء ". با این همه مختصر بگویم :از سال 58 با مجاهدین اشنا شدم. بعد از 30 خرداد 60 تا 64 دو بار دستگیر و زندانی شدم.در سال 65 به صورت قاچاق از ایران خارج شدم.3سال در پاکستان و زیر نظر کمیساریای پناهندگان ، زندگی کردم.از نظر سیاسی هم هوادار مجاهدین بودم.در سال 1990 میلادی رسما پناهنده کشور سوئیس شدم.در سوئیس عضو انجمن دانشجویان مسلمان ،مرتبط با مجاهدین ونفر تمام وقت این تشکیلات بودم.در سال 95 به فاصله کوتاهی 2 بار عمل جراحی "دیسک کمر " کردم که ،خانه نشین شدم.در سال 98 حالم به طور نسبی بهتر شد.و بعد از جام جهانی 98 به مجاهدین ، یا همان ارتش آزادیبخش در عراق پیوستم.چهار ماه قبل از شروع جنگ آمریکا و صدام ، رسما درخواست کناره گیری از مجاهدین را کردم.به مدت 11 ماه در سلول انفرادی ، در قرارگاه اشرف بودم.بعد از 11 ماه مجاهدین مرا تحویل ارتش امریکا دادند. 5 سال هم در زندان تیف بودم. و در 18 دسامبر 2007 ما را در عراق ول کردند.24 ساعت بعد از آزادی ما در مسیر رفتن به سمت مرز ترکیه ،و در خاک کردستان عراق توسط نیروهای دولت خودمختار دستگیر شدیم.3 هفته در بازداشت بودیم.بعد از 3 هفته نماینده محلی کمیساریای عالی پناهندگان ما را آزاد کرد. 6 ماه بعد من موفق شدم خودم را به صورت غیر قانونی به خاک سوئیس برسانم.و الان در یک کمپ پناهندگی منتطر مصاحبه و جواب هستم. در سایت و کتاب تیف شرح بیشتری در مورد مسیری که آمدیم راداده ام.
صالحی نیا:
اسماعیل، بگو چطور شد کارت به اردوگاه مجاهدین در عراق کشید؟
اسماعیل هوشیار:
اینکه چرا به عراق ؟!!در کتاب تیف و بخش "قطره اشگی در خلاء " اشاره کرده ام.آن نمایش تهوع آوری که ولی فقیه به اسم اصلاحات راه انداخته بود!واقعا حالم را بد کرده بود! نه به خاطر اینکه با اصلاحات مخالفم !بلکه به خاطر اینکه میدانستم که آنها اینکاره نیستند.منظورم ولی فقیه و دستگاهش است. دومین نکته هم مربوط به ذهن خودم بود ، که هر وقت از هر مسئولی از مجاهدین راجع به خط و خطوط سوالی میکردم ؛ به جای جواب میگفتند که چرا طلبکاری میکنی؟ به جای سوال بیا در عراق و قراگاه اشرف؛ تا سرنگونی محقق شود! خب ، من هم رفتم. اگر قرار بود باز هم با مجاهدین ادامه دهم ،باید سر از همه چیز درمیآوردم.

صالحی نیا:
چه شد که از مجاهدین جدا شدی و چه مدت در زندان تیف بودی؟

اسماعیل هوشیار:
این را هم در کتاب تیف توضیح داده ام.من از سال 1380 که خاتمی دوباره ابقاء شد وتشکیلات مجاهدین در عراق دچار بحران نیرویی شده بود چرا که برای همه مشخص شد همه چیز در بن بست بوده است....، دیگر نفر مجاهدین نبودم و رسما گفته بودم که هیچ چیز را قبول ندارم و مستمر هم تحت نظر بودم.اما امکان بیرون آمدن وجود نداشت. در نشستهایی به نام طعمه که در تابستان 80 و بعد از ابقاء خاتمی ، در تشکیلات مجاهین اتفاق افتاد.(این نشستها 4 ماه ادامه داشت و توضیح مبسوط در کتاب تیف داده ام). در آن نشستها رسما قانون تصویب کردند که هر کس بخواهد جدا شود ؛ باید 2 سال در زندان انفرادی قرارگاه اشرف بماند.بعد از 2 سال هم ما او را تحویل زندان ابوغریب میدهیم که 8 سال هم باید در آنجا بماند و دست آخر نفر تحویل رژیم داده خواهد شد. 4 ماه قبل از شروع جنگ ، من با دنبال کردن خبرها میدانستم که جنگ حتمی است و مطمئن بودم که این جنگ با هر سرنوشتی ،جنگ من نیست.ریسک آن را پذیرفتم و اعلام جدایی کردم.هر چند که نمیدانستم چه در پیش است!

صالحی نیا:
نقش رفقای فعال حزب کمونیست کارگری و فدراسیون پناهندگان در حمایت از دوستان تیف چه بود؟

اسماعیل هوشیار:
بچه های فدراسیون و مشخصا فرشاد حسینی و بقیه دست اندرکاران حزب کمونیست کارگری ؛ در رابطه با موضوع تیف ؛ بهترین عملکرد را به نظر من داشتند.هر تاثیری در پروسه کار ما ؛ قبل از همه محصول عملکرد فدراسیون بود. پرونده تیف نه قانونی بود و نه حقوقی و نه حقوق بشر میتوانست کاری کند.تمامی داستان تیف به طور مطلق سیاسی بود و ما در میان مثلث شوم و کثیفی گرفتار شده بودیم که یک ضلع آن آمریکا و یک ضلع آن ولی فقیه و یک ضلع آن هم رهبر عقیدتی بود. اما با اطمینان میگویم که بچه های فدراسیون همه تلاش خودشان را کردند.و این از نظر هیچ منصفی پنهان نیست.

صالحی نیا:
منابع حقوق بشر و بسیاری از جداشدگان از مجاهدین می گویند مجاهدین نسبت به بیرون شدگان از مجاهدین شکنجه اعمال کرده اند و آنها را به زندانهای صدام فرستاده اند و به ایران برگردانده اند. مشاهده شما چه بود؟

اسماعیل هوشیار:
تمام بلایایی که بر سر جداشدگان از سال 72 به بعد آوردند، نتیجه طی شدن روندی غلط بود که باید نقطه آغاز آن را پیدا کرد.من تلاش کردم تا در کتاب تیف و بخش "حماسه های خاموش در سرابی تاریخی " آن را تشریح کنم.که طبیعی است تکرار همه آنچه که گذشت در این مختصرها عملی نیست. یک بار آقای مسعود رجوی در نشستی صراحتا اعلام کرد که
"اگر ما مجاهدین مثلا بخواهیم بگوییم که در فلان سرفصل خطا کرده ایم ؛ آنوقت مجبوریم قدمهای دیگری را هم به عقب برداریم!" وقتی دستگاهی توان باز شدن و نقد خود را نداشته باشد!مثل رژیم ولایت فقیه مجبور است برگردد به درون خودش و با نیروی خودش.و مردم خودش...!!!و تمامی آنچه که گذشت.مشکل اصلی این نیست که مجاهدین چه تعداد آدم کشته و یا شکنجه کرده و یا ولی فقیه چقدر بیشتر جنایت کرده....و خیلی اتفاقات دیگر ، که باید راجع به آن گفته شود.موضوع اصلی و بنیادین این است که چرا؟چرا نیرویی که خودش را نوک پیکان" تکامل" معرفی میکرد "رهبر عقیدتی"، نهایتا و کاملا عملکرد ش شبیه به ولی فقیه شد؟ داستان زندان ابوغریب و یا زندان انفرادی در اشرف واقعی بود .برخوردهای فیزیکی چند مورد در نشستها شاهد بودم ، که بیشتر جنبه ارشادی داشت تا تنبیهی!!اما با من در زندان انفرادی اشرف برخورد فیزیکی نکردند....که ای کاش برخورد فیزیکی میکردند و تحمل آن هم راحتر بود.خط فرستادن افراد جدا شده از سازمان به ایران را هم از سال 73 به بعد در دستور کارشان داشتند. اما آنچه زیاد شنیدم چه در تیف و چه در قرارگاه اشرف، راجع به اتفاقی به نام "ر فع ابهام در سال 73 "بود که واقعی بوده است.داستان رفع ابهام را در کتاب تیف توضیح داده ام در مطلب "انقلاب انسان را زیبا میکند!"

صالحی نیا:
عده ای می گویند که چون فرقه مجاهد دارد با رژیم مبارزه می کند ، ما نباید از جنایات این فرقه حرفی بزنیم و باید سکوت کنیم. نظر شما چیست؟پیا متان به سایر جداشدگان از فرقه مجاهد چیست؟

اسماعیل هوشیار:
هر کس خودش میداند با انتخاب خودش! از نظر من همه میدانند چه بودند؟ چه کردند ؟ و چه میکنند؟ اما نظر شخص من کاملا گویا و واضح است.من سایت تیف را دارم و تمامی نظرات و خاطرات و.......که میدانم را در آن گذاشته ام.هر کس علاقه دارد تا بیشتر بداند این آدرس سایت:
www.tipf.info
من سکوت نکردم و نمیکنم ؛ چون معتقد نیستم که باید سکوت کرد! اگر آزادی بیان و دموکراسی حق همه انسانها است و تبصره بردار ،" اعم از زمان یا مکان ؛ نیست"!من از این حق استفاده میکنم . اگر کسی میخواهد از این حق در روزی از روزها............... استفاده کند ، انتخاب خودش است . مجاهدین یک نیروی بزرگ سیاسی در تاریخ ایران هستند که مسیری را طی کرده ؛ عملکردی داشته اند ؛ تاثیراتی داشته اند.......و مسائل زیادی که باید راجع به آن صحبت کرده و توضیح بدهند.اما متاسفانه تا به امروز چنین ظرفییتی در آنان دیده نشده است. و بقیه را هم به سکوت دعوت میکنند!با این توجیه که دشمن سوء استفاده میکند! یادتان باشد که خمینی هم با همین توجیه صداها را خفه میکند و استالین هم به همین روش عمل میکرد.در فاز سیاسی هم یادتان هست که شعار میدادند "پاسداران را به سلاح سنگین مجهز کنید" و همزمان یقه بقیه را میگرفتند که "ساکت " باشید ،چون اما م خمینی با امپریالیسم مبارزه میکند!!و البته بعد دیدیم که امامشان چه بر سرشان آورد! مجاهدین با رزیم ایران در حال جنگ هستند! اما یک نفر به من بگوید که برای چه میجنگند؟ آنها میجنگند تا ولی فقیه جارو شود و رهبر عقیدتی به جایش بنشیند.با همان ارزشها و باز سازی یک سیستم اسلامی و شیطانی ، که 30 سال است مردم ایران آن را تجربه میکنند؟مجاهدین نه به ازادی اعتقاد دارند و نه به دموکراسی! آزادی و دموکراسی واژه هایی نیستند که فقط مثل طوطی آنها را تکرار کرد ؛ این مقولات یک تفکر و فرهنگ هستند..... من به طور مفصل در کتاب تیف این موضوعات را باز کرده ام که مجاهدین چه درک و برداشتی از آزادی و دموکراسی در نشستهای اید ئولوژیک ارئه میکردند! شخصا دشمنی با هیچ فردی ندارم.و برای همه اعضاء مجاهدین هم آرزوی سلامتی "فکری" و جسمی میکنم .اما با این تفکر مشکل جدی و عمیقی دارم و طبیعتا کسانی که مدافعان سینه چاک چنین مزخرفات و خرافاتی هستند را به زیر ذره بین میکشم. حال هر کس هر اسمی میخواهد روی آن بگذارد!

صالحی نیا:
فکر می کنی چگونه باید وضعیت سیاسی جامه ایران تغییر کند. چه برنامه سیاسی می تواند پاسخگو باشد؟

اسماعیل هوشیار:
به نظر من اصلیترین عامل برای هر تغییری در جامعه مردم هستند.جامعه ایران در یک شرایط بحرانی و انفجاری به سر میبرد.و تنها چیزی که قابل پیش بینی نیست ؛حرکت و انفجار مردم است. اینکه چه برنامه سیاسی پاسخگو میتواند باشد......من نمیتوانم نظر قطعی بدهم ...باید دید که جامعه چه خیزی برمیدارد.....فقط خیلی خلاصه بگویم که این روزها بحث یا شعار سکولاریسم را خیلیها مطرح و از آن صحبت میکنند.پروسه ایی که جامعه ایران پشت سر گذاشته و بافت سیاسی و فرهنگی آن ایجاب میکند که حداقل برای چند دهه تمامی نفرات و احزاب در دستگاههای دولتی و حکومتی و سیاسی از کسانی باشند که خودشان سکولار باشند و نه کسانی که مذهبی هستند و "مدعی" هستند ، سکولاریسم را قبول داریم ! تا این فرهنگ سکولاریسم در جامعه ایران ریشه اش محکم شود .نگاهی به ترکیه با چند دهه سابقه دولتهای سکولارش بیاندازید.....بعد از نزدیک به یک قرن ،هنوز هم تا یک حزب و نخست وزیر مسلمان میآید تمامی دولت و دستگاهها دچار مشکل میشوند.به هرحال این سوال جای بحث زیاد دارد .
با تشکر از شما
 
مصاحبه با اسماعیل هوشیار در مورد فرقه مجاهد



(بخش دوم مارس 2009)
  

از: سعید صالحی نیا Salehinia@aol.com
مقدمه:
بررسی تاریخ تحول جریان مجاهدین خلق و تبدیل و تنزل تدریجی آن به یک فرقه تمام و کمال ، به نظر من یک وظیفه مهم و خطیر است. نه فقط از این جهت که این فرقه پتانسیل ایفای نقش وسیع تر در سناریوی سیاه جامعه ایران را بعنوان جزدی از جنبش اسلام سیاسی داراست بلکه پر اهمیت تر شاید به این خاطر که کنکاش در آناتومی و رفتار و سکنات این فرقه کمکی خواهد بود برای ریشه یابی تجربه ای که نباید گذاشت در تحزب سیاسی تکرار شود.
فرقه مجاهد معجون عجیبی از جریانی اسلامی بود که در دوران "مد شدن" جریانات چریکی که خود را مارکسیست می نامیدند از درون فعالین جوان بازمانده از جبهه ملی و طبقه متوسط و ناراضی در دهه 40 بیرون آمد تا به تن" اسلام علوی" ردای "انقلابی" بپوشاند و در جریان انقلاب 57 رهبرش رجوی شد و کمدی درامی را به جنبش انقلابی تحمیل کرد و با بیرون رانده شدن از حاکمیت اسلامی مسیر فرصت طلبی اش ، سرنوشتش را به صدام حسین و بعد ارتش آمریکا در عرا ق و حکومتهای غربی پیوند زد.
این فرقه در شرایط کنونی روی زمین سیاسی ایران جائی ندارد و به همین خاطر تبدیل به ابزاری شده در دست سیاست راست و اهرمی برای اعمال فشار روی رژیم اسلامی در معاملات پشت پرده.
ماجرای پادگانسازی این فرقه در خاک عراق در زمان صدام حسین و خلع سلاح بعدی آن بعد از تسلط ارتش آمریکا و ریزش نیروهایش ، پله دیگری بود که رهبری این فرقه برداشت تا عجیب ترین صحنه های سیاسی را بسازد. "اپوزسیونی" که نمایش تمام قد یک حکومت دیکتاتور را در بیابانهای عراق بازی کرد.
گزارشات جسته و گریخته دیدبان حقوق بشر و برخی اعضاء سابق این فرقه که توانسته بودند و شجاعت اینرا داشتند که زبان بگشایند با حملات تند و ضد انسانی تبلیغاتی این سازمان همراه شد تا بلکه بتوانند اذهان عمومی را در ابهام نگه دارند.
رجوی و باندش سالها و سالها خواسته اند ثابت کنند که دو راه وجود دارد یا با مجاهد باید بود و یا با رژیم اسلامی!
ماجراهای زندانسازی برای جداشدگان، شوهای تحقیر و فشار روی مخالفین و در خواست توبه و عفو از "رهبری" به سازماندهی زندانها و شکنجه گاهها و تحویل آنها به رژیم صدام و زندانهایش و رها کردنشان در مرزهای ایران در دوران صدام، تبدیل شد به تداوم فشار بصورت همکاری با نظامیان آمریکا و ایجاد فشار فیزیکی و روانی در اردوگاه تیف که جداشدگان از سازمان را وادار کند تا یا به سازمان برگردند یا خفت برگشت به ایران و رژیم اسلامی را بپذیرند.
همه این وقایع در طی این سالها اتفاق می افتاد و ساکنین تیف در شرایط بسیار دشوار تحمل کردند و امکان بیان حقایق نداشتند. زمان اما عوض شده و برخی از این دوستان این فرصت را پیدا کرده اند که زبان بگشایند و با شجاعت ، آنچه لازمست مکتوب کنند.
اسماعیل هوشیار را من از همان موقع که برنامه های ماهواره ای داشتم شناختم. او از طریق تلفن و ایمیل از قرارگاه تیف با من در تماس بود. گزارشات مداوم او سایر دوستانش را من مرتب به رفقای فدراسیون سراسری پناهندگان می فرستادم تا حکومت آمریکا و باند رجوی نتوانند سر اینها را زیر آب کنند یا به فشار مداوم آنها را به برگشتن به ایران وادار سازند. از میان نزدیک به 800 نفر جدا شده از اردوگاه اشرف، متاسفانه بیش از 500 نفر به ایران بازگشتند که از سرنوشتشان اطلاعی زیادی در دست نیست و نزدیک به 250 نفر قهرمانانه سالها در این بیابانها برای زندگی انسانی و حق پناهندگی خود مبارزه کردند. ما هم تا حد توانمان در کنارشان بودیم و امیدمان این بود که این عزیزان به زندگی امن و انسانی دست یابند.
هنوز هم ماجرای این عزیزان تمام نشده و در بدریها ادامه دارد.....
اجازه بدهید بخش دوم مصاحبه با اسماعیل هوشیار را پی بگیریم و امید داشته باشیم که سایر این عزیزان هم به ما پیوسته و خاطرات خود را برای ثبت در تاریخ در اختیار ما قرار دهند:
سعید صالحی نیا
=============================
اسماعیل عزیزم
با تشکر از بخش اول مصاحبه ات. اجازه بده مصاحبه را با چند سوال دیگر پیش ببریم:

صالحی نیا:
گفتی 11 ماه در زندان فرقه مجاهد اسیر بودی. آیا این درست است که این فرقه، جدا شدگان از خود را زندان می کرد، شکنجه می کرد(چه بدنی و چه روانی)، به دست اطلاعاتیهای صدام می داد یا به ایران می فرستاد؟ آیا افراد دیگری را می شناسی که همین برخورد به آنها شده؟

اسماعیل هوشیار:
اجازه بدهید تا به این سوال و موضوع از زاویه دیگری پرداخته شود .
اولا موضوع زندان و شکنجه و قتل افراد ناراضی در قرارگاه اشرف واقعی بوده و اتفاق افتاده است.من از نزدیک با حدود 10 نفر از شاهدان داستانی به نام" رفع ابهام "، به طور خصوصی صحبت کردم ، چه در قرارگاه اشرف و چه در زندان تیف .در آن داستان حداقل 400 نفر بازداشت و به زیر شکنجه برده شدند. 400 نفر از یک آمار 4000 نفری ! تعدادی کشته شدند که هیچکدام از آن شاهدان آمار دقیق قتلها را نمیتوانستند بگویند .
شرح کامل واقعه و چرایی آن اتفاق را من در" مطلب انقلاب انسان را زیبا میکند ،" نوشته ام. تعدادی از آن شاهدان که سالم به اروپا رسیده اند از من خواسته اند که فعلا اسمی از آنها نبرم. تعدادی از آنها هم از زندان تیف راهی ایرانشان کردند.
داستان نشستهای طعمه با بهانه " مرز بندی با بورژوازی " را من و همه دیگران شاهد بودیم که چه بلایی سر نفرات در هر نشستی میآوردند ، در تاریخ تشکیلاتی مجاهدین برای اولین بار نشستی در آن حجم که همه 4000 نفر در آن شرکت داشتند و زمانی به آن طولانی ، که 4 ماه آن نشستها ادامه داشت.....و شیوه های برخورد نوینی که در آن نشستها ابداع شد....از فحشهای آنچنانی ...تا تحقیر و تف کردن و برخوردهای حساب شده فیزیکی، با توجیه مسخره بالغ شدن در انقلاب ایدئولوژیک و جهاد اکبر...!
دوما از صحبت کردن راجع به این مسائل ، من میروم دنبال یک ریشه یابی ! اگر گفتن از این وقایع صرف "چگونگی و وسعت و حجم و....." باشد ، پس رژیم ولایت فقیه واجبتر و سرآمدتر است....
تمام وقایع در سازمان مجاهدین و عراق ، زندانهای انفرادی در قرارگاه اشرف و زندان ابوغریب و زدن و قتل و..........را اگر در کنار جنایتهای رژیم ولایت فقیه بگذاریم ، آنوقت باید به مجاهدین دسته گل هم داد.......چون به هرحال بیلان 30 سال حکومت اسلام برای مادر بزرگ من هم روشن شده است.
شاید عده ایی دچار این توهم شده باشند که مثلا این اسلام با آن اسلام فرق میکند و مثلا اسلام سعودی از پرویز مشرف بهتر است.....اسلام مالزی از بن لادن بهتر است و رجوی از خمینی.......
تا جایی که من میفهمم ، باید در همین نقطه ایستاد و گفت و نشان داد که : ما دیدیم و تجربه کردیم و چنین ادعایی دروغ و فریب مطلق است.....اسلام بهتر و بدتر و خوب و بد .......یعنی چه ؟ تمام ظاهر و باطن و محتوای اسلام و دین همین است که بن لادن و میگوید ، خمینی میگوید ، رجوی میگوید و......عمل هم کرده اند و میکنند....
تا جنایتکاران خدا و شارلاتانهایی که هر کدام دکانی جداگانه باز کرده و جار جنجال و سروصدا: که جنس اسلام من بهتر و خاصییت بیشتری دارد ، امکان بافتن چنین دروغهایی را بیشتر از این پیدا نکنند . تفکر یا اسلام مجاهدین همان ظرفییت تخریب و همان کاراکتر و نهایتا همان شکل و ظواهر را دارد.
جواز جنایاتی که در عراق و توسط اسلام انقلابی اتفاق افتاده را ، همان تفکری داده که جواز واقعه 11 شپتامبر در آمریکا را داد .همان تفکری که جواز فجایع و جنایتهای خمینی را هم داده.......جواز تمامی اینها را همان تفکری داده که در اروپای قرن 21 سر یک عضو خانواده را معقول میبرند و بعد هم قانون کشور مربوطه تشخیص میدهد که ما کاری نمیتوانیم بکنیم.....چون مربوط به فرهنگ و آداب و رسوم خودشان است ! ببینید که چقدر احمقانه به "انسان " نگاه میکنند ! تئوری این حماقت را هم میدهند که ..." دین مقوله ایی فردی است ....و به باور آدمها احترام بگذارید !
بنابراین نقطه ایی که نباید از آن به سادگی گذشت دقیقا همین جاست و نه سطح و چگونگی و اندازه جنایتها.....

صالحی نیا:
طبق گزارشات دیدبان حقوق بشر به نقل از برخی جداشدگان از فرقه مجاهد نشستهائی در اردوگاه اشرف بوده که جداشدگان از فرقه را می آوردند و تحقیر می کردند در ملا عام و از آنها می خواستند مثل سگ پارس کنند. آیا این درست است؟

اسماعیل هوشیار:
جواب این سوال در همان جواب سوال یک وجود دارد. هر اتفاق و یا جنایتی در عراق ، از تفکر اسلام انقلابی و دیدگاه دین و مذهب ، به "جایگاه و ارزش انسان در میآید " حال چه اهمییت دارد که به چه شکل انسان را تخریب کرد ؟
من در کتاب و سایت تیف به موارد زیادی اشاره کرده ام و باید میکردم تا حرف و نتیجه گیری برای خواننده ذهنی نباشد. در اندیشه و دیدگاه" حاجی مسعود " آنچه که انسان و ارزشهای انسانی را تعریف میکند ، " ایدئولوژی توحیدی است. ما نمیتوانیم انتظار داشته باشیم تا مشتی خرافه پرست و شارلاتان و خدایان دیوانه......درک درستی از ارزش انسان داشته باشند و یا از آن دفاع کنند. برای شخص من ابتداعا چگونگی اتفاق یا جنایت مطرح نیست ، بلکه چرایی مطرح است .هر اتفاقی که به الگوی رفتاری تبدیل شود همان جنایت است ، حال چه فیزیکی و یا روحی و روانی......
www.tipf.info

صالحی نیا:
می گویند فرقه مجاهد با اطلاعات صدام فعالیت نزدیک داشت. شما از این همکاریها اطلاعی داری یا نه؟آیا درست است که این جریان با اطلاعات صدام در سرکوب مردم عراق همکاری با صدام کرده؟

اسماعیل هوشیار:
آنموقع که من هنوز در قرارگاه اشرف بودم ، در هر نشستی و هر فرصتی آقای رجوی از پیوند استرتژیک با صدام با افتخار حرف میزد و از خواص آن !
در فیلمهایی هم که بعد از سقوط صدام علنی شد و آن التماسهای رجوی برای ملاقات حضوری با صدام و..............طبیعی است که این پیوند همیشگی یک مسیری بود که هزینه ایی داشته است و از نظر تفکر یا عقیده مجاهدین واسلام ، آنها یعنی مجاهدین هم ، کاملا ثابت کرده اند که ظرفییت هر عملی را دارند. کمااینکه امریکاییها هم بعدا اعتراف کردند که انتظار این حجم گسترده همکاری در همه زمینها را ، از طرف مجاهدین نداشته اند . مجاهدین همیشه ولی نعمت خودشان را شوکه یا سوپرایز کرده اند .فرقی هم نمیکند صدام باشد یا امریکا و یا بزی در تبت.....

صالحی نیا:
ارتباط اعضاء و هواداران با رهبری این فرقه چگونه بود؟ آیا چیزی بنام حوزه فردی، تفکر مستقل در این فرقه به رسمیت شناخته می شد؟ آیا افراد این فرقه می توانستند کتاب بخوانند و مستقل با دنیا ارتباط داشته باشند؟ رابطه زن و مرد در این فرقه چگونه بود؟

اسماعیل هوشیار:
جواب این سوال هم در کتاب تیف و بخش " حماسه های خاموش در سرابی تاریخی " به تفصیل داده ام .
شما با کلمه سانترالیزم آشنا هستید. رابطه افراد در مجاهدین با بالا یا رهبری تابع همین سانترالیزم مطلق بود که خودشان آن را تئوریزه میکردند. هر فرد مجاز بود تا هر نظر یا حرفی را به بالا بنویسد و بپرسد. فقط 2 پارامتر را باید در نظر میگرفت .
اینکه جواب داده میشد یا نه .....به تشخیص رهبر و بالا بود. یعنی فردی بعد از سوال میدانست که طبق ضوابط و قانون سانترالیزم مطلق.......نباید منتظر جواب باشد. و نکته دوم ، هر سوال یا حرف یا پرسشی قیمتی داشت که این یکی را همه میدانستند. به همین خاطر همه نفرات حواسشان جمع بود که قیمت چه حرف و چه سوالی کار را به کجا میکشاند !
آنجا کتابخانه بود با کتاب زیاد ....اما اگر فرصتی گیر میآوردی .....اگر مارک روشنفکری که از نظر مجاهدین ضد ارزش است ، نمیخوردی......اگر در نشست مورد سوال قرار نمیگرفتی که چرا به جای کتاب خواندن نرفتی جارو بزنی......اگر......یعنی مجموعا خواندن را فراموش کن. مگر مطلب یا هر چیزی که خودشان به صورت تشکیلاتی تجویز میکردند ، که جنبه دستوری داشت !
انسان با هویت فردی و مستقل در دنیا و تفکر مجاهدین پدیده هایی زشت و ضد ارزش معرفی میشدند و تنها هویتی که رسمییت داشت هویتی به نام" مجاهد خلق" بود که دادن و گرفتن این هویت اسلام انقلابی ، دست خود رهبر بود . یادم میآید یک بار مسعود رجوی در نشستی این تئوری را به این شکل بیان کرد که : هر کس وارد سازمان میشود ، چون تمام ارزشهای استثماری جامعه بیرون را با خود دارد .بنابراین باید همه را دور بریزد و اول هویت مجاهدی بگیرد تا به درد من بخورد ! آقای رجوی میگفت : دکتر مجاهد به درد من نمیخورد من به مجاهد دکتر نیاز دارم !
وای به روز فرد یا افرادی که در گرفتن این هویت مجاهدی تردید یا اما و اگر میکردند ، آنوقت بر طبق قوانین انقلاب ایدئولوژیک و اسلام انقلابی ، فرد را نفوذی و عامل رژیم ایران معرفی میکردند و جواز هر جنایتی را با چنین افرادی از دینامیزم قرآنشان درمیآوردند !
رابطه زن و مرد هم که از قرآن و اسلامشان در میآمد و نیازی به تشریح ندارد. با این حال اگر کسی برای بیشتر دانستن کنجکاو است در کتاب تیف توضیحات بیشتری داده ام با همه " دینامیزهایش " !

صالحی نیا:
چه سطحی از مقاومت و مخالفت در میان اعضاء و هواداران وجود داشت و برخورد رهبری این فرقه با امر مخالفت چه بود؟

اسماعیل هوشیار:
اولا در عراق و قرارگاه اشرف چیزی به اسم هوادار وجود ندارد. هوادار فقط در خارج کشور معنی دارد.
دوما در میان اعضاء مستقر در قرارگاه اشرف ، مخالفت در سطح وسیع وجود دارد اما از بیان آن امتناع میکنند . به دلیل همان جو ارعاب و وحشت و ترس......که بخشی از مصالح انقلاب ایدئولوژیک شده است .
یک بار من با یک عضو قدیمی که 25 سال سابقه تشکیلاتی داشت ، در زندان تیف صحبت میکردم و او تعریف میکرد : بعد از سقوط صدام آدمها در محفلهای خصوصی که به هم اعتماد داشتند راحتر حرفشان را میزدند .نزدیک به 70 در صد نفراتی در سطح فرمانده ، با بدترین الفاظ از مسعود رجوی و مریم ، حرف میزدند و نسبت به هیچ چیز دیگر اعتماد و اعتقادی نداشتند.
اما وقتی همین فرد قصد فرار یا جدا شدنش را با همان نفرات در میان میگذارد ، آنها میگویند : ما نمیآییم و تو برو! ووقتی دلیلش را از آنها میپرسد ، گفته بودند : به کجا بیاییم.همه راهها بسته است ! تازه بعد از این همه سال دیگر چکار میشود کرد ؟!
یعنی فرد یا نفرات با 50 سال سن که بیشترش را در تشکیلات مجاهدین گذرانده ، حالا در استیصال مطلق گیر کرده و با اینکه مطمئن شده که همه چیز تمام شده است.....ولی باز هم میگوید بمانیم ببینیم از این به بعد چه میشود ؟!
هنوز یادمان نرفته که بعد از اون تعریفی که دولت یا ارتش امریکا از مجاهدین در 30 ژوئن کرد مبنی بر ، افراد حفاظت شده در کنوانسیون ژنو ( بند 4 ). آقای مسعود رجوی در پیامی داخلی گفته بودند : من اصلا تعجب نکردم که این تعداد از ما جدا شد ( یک چهارم کل نفرات ). بلکه تعجبم ار این است که بقیه چرا ماندید ؟!
یعنی خود آقای رجوی هم خوب میدانست که آن شکل از نگهداری نیروها به زور و فشار و به شکل سیاهی لشگر ، چه عاقبتی خواهد داشت ؟ منتها ما همه میدانستیم که خیلی از آن نفرات چرا باز هم ماندند . این را از زبان یک عضو ارشد وزارت خارجه امریکا در زمان و زندان تیف میگویم که گفت : دلیل این که بیشتر از این نیامدند این است خیلیها متوجه شده اند که راه برون رفتی از تیف وجود ندارد !توافق بین مجاهدین و پنتاگون ، بر سر جداشدگان از سازمان را ، همه فهمیده بودند !
در همین خارج کشور و میان هواداران مجاهدین هم ، وضع به همین شکل است . از روزی که من سایت تیف را راه انداختم خیلی از همان هواداران که هنوز هم برای مجاهدین شعار میدهند و مرا هم میشناسند از همه جا برایم پیام و تبریک و تشویق و...... میفرستند. البته خواهش هم میکنند که اسمشان را جایی نبرم ! من هم رعایت میکنم .حال این فضای ترس و ارعابی که مجاهدین در خارج کشور هم ساخته اند ، تا کجا دوام بیاورد ، خواهیم دید .ابراز کردن هر نوع مخالفتی در دنیای مجاهدین چه در عراق و چه در خارج ، هر کدام یک قیمتی دارد !

صالحی نیا:
سکولاریزم به انواع مختلف تبیین می شود. جریانات راست سکولار ، سکولاریزم را گونه ای تعریف می کنند و ما در حزب کمونیست کارگری نوع رادیکال آنرا تعریف می کنیم.ما می گوئیم خواهان پایین کشیدن کامل مذهب از قدرت سیاسی هستیم. خواهان بیرون آوردن مذهب از نظام آموزش و پرورش و نظام قانونی و خواهان انحلال مافیای اقتصادی مذهب.ما می گوئیم پائین کشیدن مذهب در عرصه سیاست توسط جنبش انقلابی سوسیالیستی باید زمینه خصوصی کردن اعتقاد مذهبی و باز کردن فضا برای نقد کامل مذهب در صحنه اجتماع را بوجود آورد. این طرح را ما مطرح می کنیم. تو چه درکی را از سکولاریزم می پذیری؟

اسماعیل هوشیار:
اینکه هر فرد یا جریانی چه تعریف یا تبیینی از سکولاریسم میکند ، زیاد مهم نیست .مهم این است در فردای بعد از رژیم ولایت فقیه ، چه اندیشه و جریانی ، توان پاسخگویی به معضلات و مشکلات جامعه و مردم را دارد ؟
اکثر نفراتی که در معرض انتخاب کردن قرار میگیرند ، قبل از هر شعاری به عملکرد انتخاب شوندگان نگاه میکنند و بعد نگاه میکنند که این عملکرد از چه اندیشه و شعاری بیرون آمده است .
یک مثال مادی و ساده بزنم. زمانی که ما در زندان تیف تحت شدیدترین فشارهای روحی و ناامیدی بودیم .و هیچ دستی به سوی ما و برای کمک به ما دراز نمیشد، از طریق اخبار، فعالیت فدراسیون را در رابطه با کار خودمان دنبال میکردیم . یک اطلاعیه و یا ملاقات و یا پیگیری .....را که خبرش به تیف میرسید ، امید را به همه ما تزریق میکرد . خیلی از همان زندانیها اصلا اسم فدراسیون را هم نشنیده بودند .اما وقتی عملکرد را میدیدند تازه کنجکاو میشدند که این فدراسیون کیست و چیست ؟
من امیدوارم که مردم و جامعه ایران ، به مسیری وارد نشوند تا برای یک دوران دیگر ، تاوان سکولاریسم اسلامی.....و تفاسیر جدید از دین و خدا و.......همین مزخرفات را بپردازند . هر چند تحقق یک سکولاریسم واقعی در فردای جامعه ایران ، قانونمندیهای مشخص خودش را دارد . تشخیص درد و درمان و عملکرد واقعی هر جریان فکری و سیاسی ، باید هماهنگ با حرکت جامعه باشد .جامعه ایران در شرایطی نیست که الگو و تجربه تاریخی ظهور سکولاریزم در اروپا را برایش تجویز کرد بافت فرهنگی و سیاسی جامعه ایران و گذشته اش و خیلی پارامترهای دیگر ایجاب میکند تا با داشتن نبض جامعه ، همگام با جامعه ، با نشان دادن شاخصهای مسیر درست....،جامعه را با پایگاه مادی این جنبش هر چه بیشتر آشنا کرد تا به فعلییتی اجتماعی تبدیل شود .تحقق چنین خواستی هر چند ساده نیست ، اما عملی است.
شخصا معتقدم که سکولاریزم واقعی به خلع ید کامل و محو تمام عیار آثار مذهب از صحنه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و خیابان و ..... باید راه ببرد. آن باصطلاح "سکولاریزم اسلامی " توان جارو کردن مافیای مذهب را به عنوان درد اصلی و غده ایی چرکین، از جامعه نمیتواند داشته باشد.
با تشکر و خسته نباشید.
-----------
مصاحبه با اسماعیل هوشیار در مورد فرقه مجاهد
(بخش سوم، مارس 2009)
از: سعید صالحی نیا salehinia@aol.com
28 مارس 2009
مقدمه:
بدنبال انتشار دو بخش از سری بحثهای "فرقه مجاهد" در روزنه (1و2)، و انتشار مقاله مهم رفیق حمید تقوائی بنام "رویای دیروز و کابوس امروز مجاهد" در انترناسیونال 288(3)، رفیق رضا آزموده نیز در مقاله ای به فرقه مجاهد پرداخت(4) وبا توجه به سابقه شخصی اش در این فرقه، دلایلی را برشمرد که چرا رهبری این فرقه در حال حاضر با انتقال افراد محاصره شده و مستاصل خود در "شهر اشرف" مخالفت خواهد کرد.
رفیق تقوائی در مقاله خود، به درستی روی مسئولیت رهبری این فرقه در تداوم وضعیت کنونی ساکنین شرف تاکیید داشت و در عین حال ذکر نمود که اینها اگر به اروپا هم بروند مناسبات فرقه ای رهایشان نخواهد کرد.
تا همینجا باید خوشحال بود که نقد و برخورد به فرقه مجاهد بیشتر مورد توجه رفقای حزب کمونیست کارگری ایران قرار گرفته است. اما اهمیت نقد چنین فرقه ای در شرایط کنونی از کجا بر می خیزد؟با توجه به اینکه این فرقه جایگاهی در جنبش مطالباتی ایران ندارد. نه جنبش کارگری و نه جنبش جوانان و زنان ، چیزی در این فرقه نمی بینند که خواستهای خود را با آن تداعی کنند.
به نظر من سه دلیل اصلی وجود دارد:
الف- اهمیت نقش گروهها و سازمانهای فرقه ای-مذهبی در سازماندهی سناریوی سیاه و به هم ریختن جامعه با همکاری نیروهای امپریالیستی. نمونه هایش را ما در افغانستان و عراق بخوبی می بینیم. وحشی ترین و هارترین گروههای موجود در عراق و افغانستان خصلت فرقه ای و مذهبی دارند و چندین دهه است که توسط دشمنان داخلی و خارجی مردم در این منطقه بکار گرفته می شوند.
فرقه مجاهد از دورانی که دارای یک ارتش کوچک و چند پادگان در عراق و زیر سایه صدام حسین بود فاصله گرفته. مدتی حکومت آمریکا این گروه را در عراق نگه داشت تا تکلیفش را با رژیم اسلامی روشن کند و در چند سال اخیر با شروع چرخش سیاسیش در مقابل رژیم ایران، طبعا این گروه را نیز دیگر در مرزهای ایران لازم ندارد. از همین روی است که بتدریج و به واسطه حکومت دست نشانده عراق دارد اینها را جمع می کند.
اما حتی این ماجرا هم کاملا یک طرفه نشده و هنوز حکومت آمریکا به جریانات فرقه ای برای تاثیر گذاری روی آینده خاورمیانه چشم دارد(نمونه اش آشتی با طالبانست در افغانستان و همکاری با اسلامیها در عراق) و از این جهت ما هم باید این جریانات را دنبال کنیم و نقد.
ب- اهمیت تفکر فرقه ای و مذهبی-ایدئولوژیک در تحزب سیاسی ایران. اینکه اساسا تحزب و فرهنگش در ایران گرایش فرقه داشته تا گرایش مدرن. چپ سنتی نیز فرقه ای بوده و فرقه ای عمل کرده. درک فضا و فرهنگ فرقه ای ، شناختن و شناساندنش به مردم و فعالین سیاسی، یکی از وظایف مبرم جنبشی است که می خواهد تحزب انسانی و مدرن را به میان جامعه ببرد. این رسالت بدوش ما کمونیستهای کارگری است و حزب ما در این زمینه هم پرچم دار بوده و خواهد بود.
ج- فرقه مجاهد مثل هر فرقه دیگر از یک رهبری منجمد و تعدادی عضو هوادار صادق و مبارز تشکیل شده است. بیرون بردن این اعضاء و هواداران امروز و دیروز این فرقه از زنجیره و باتلاق فرقه ای و نشان دادن آلترناتیو انقلابی و سوسیالیستی کمونیزم کارگری به آنها ، توان جنبش سرنگونی طلب و رادیکال را بالا خواهد برد.فرقه مجاهد بنوعی سد و مانع ذهنی قشری از مبارزین راه آزادی است. نه تنها به مبارزه انقلابی کمکی نمی کند بلکه مبارزه آزادیخواهانه و مدرن و انسانی بر علیه رژیم را مشکل تر می کند. رژیم اسلامی سالهاست که تابلوی این فرقه را جلوی مردم ایران گذاشته و خود را شستشوی سیاسی داده است.
از اینرو فکر می کنم این نقد و کالبدشکافی فرقه مجاهد را باید با دقت پیشبرد. واقعیات را از ز بان فعالین سابق همین فرقه که از بندش رها شده اند شنید و ثبت کرد و به جامعه ارائه داد. سری مصاحبه های من با دوست عزیزم اسماعیل هوشیار این اهداف را دنبال خواهد کرد. به امید اینکه بتدریج دوستان بیشتری از این فرقه به بحثهای ما بپیوندند و جایشان را در کنار ما در حزب کمونیست کارگری ایران بجویند.
سعید صالحی نیا
       
      
متن بخش سوم مصاحبه با اسماعیل هوشیار
صالحی نیا:
رفیق حمید تقوائی اخیرا در مقاله جالبی بنام "رویای دیروز و کابوس امروز مجاهد" بحثی دارد در مورد مسئولیت رهبران فرقه مجاهد در وضعیتی که ساکنین قرارگاه اشرف در حال در بیابانهای عراق به آن دچارند. رهبران فرقه در این قرارگاه همچنان اصرار دارند که این چند هزار نفر باقیمانده را در بیابانهای عراق نگه دارند. شاید قرار است اینها "شهید" شوند تا فرقه مجاهد بتواند از" خون آنها تغذیه کند!" همانطور که از خودسوری آنها در اروپا خواست تغذیه تبلیغاتی بکند! ماندن این افراد در بیابانهای عراق مسئولیتش در مرحله اول به عهده رهبری این فرقه است بخصوص تا زمانیکه رسما این رهبری اصرار دارد بر ماندن آنها.
نظر شما در این موضوع چیست و پیامتان به اعضای این فرقه در عراق و خارج عراق چیست؟

اسماعیل هوشیار:
من هم مقاله را خواندم. جالب و خوب بود. به سهم خودم از حمید تشکر میکنم.
طبعا هر انسانی که با چنین صحنه ایی مواجه میشود ، اول از خودش سوال میکند که ارزش انسان در اندیشه و تفکر مجاهدین چگونه تعریف میشود ؟
دومین سوال این است که آیا رهبری مجاهدین هر تصمیم جدی را بر اساس تحلیلهای مشخص از شرایط منطقه ایی و جهانی گرفته اند ؟
به نظر من شخص مسعود رجوی آگاهترین و مسئولترین فردی است که تا به امروز تصمیم گرفته و عمل کرده است.اصرار این رهبری بر ماندن این آدمها در عراق یک اشتباه تاکتیکی نبوده و نیست.
این از جنس همان تصمیماتی است که بعد از فروغ جاویدان و بسته شدن شکاف جنگ ایران و عراق و تمام شدن عمر تئوری جنگ آزادیبخش ، بی وقفه و تا به امروز ادامه داشته است !بعد از صدام هم تحلیلشان این بود که رژیم و آمریکا تضادشان بالا میگیرد و امریکا رژیم را میزند و به ما هم نیاز دارد و .....
تصمیم نه سیاسی است و نه تاکتیکی....بلکه به طور خلص عقیدتی و ایدئولوژیک است. به همین دلیل برای رهبری مجاهدین اصلا مهم نیست که صدام باشد یا امریکا و یا.......
برایش اصلا مهم نیست که بر سر این همه آدم چه قرار است بیاید......
برایش اصلا مهم نیست و نبود تا هر مزخرفی را به اسم تحلیل به خورد آدمها بدهد.....
تنها چیزی که برایش مهم بوده و هست یک دست خری به اسم حاکمیت سیاسی که خدای ماده روی زمین باید به آن برسد ! حال به هر قیمتی .....
تنها چیزی که برای رجوی مهم بوده و هست ، در دست داستن یک نیروی آماده در کنار مرز ، تا اگر روزی دری به تخته خورد و مردم ایران رژیم را درهم کوبیدند ، مجاهدین بتوانند سریعتر از دیگران حاکمیت سیاسی را قبضه کنند ! و مسعود رجوی به حق حاکمیت خودش برسد....همان حقی که خمینی آن را دزد یده بود و همان حقی که در تاریخ اسلام و بعد از حکومت علی همیشه پایمال شده است و حالا فقط مسعود صلاحیت تکیه زدن بر جای علی را دارد !!!
رهبری مجاهدین واقعا حالش خوب نیست !
حیف که مسعود فقط به خدا جواب میدهد و خودشان را ملزم نمیداند تا به زمینیها جواب بدهد...
راستی چرا بعد از فروغ جاویدان و بدون هیچ چشم انداز واقعی در عراق ماندید ؟
چرا بعد از سقوط صدام باز هم با وقاحت گفتید سیاه دانه است ؟
و چرا هنوز هم..؟ لطفا کمی از استراتژی بگید ؟ سرنوشت تاکتیک سیاست خط موازی چه شد ؟
آیا هنوز هم این اصرارها و شعارها و مظلوم نمایی ها قرار است به سرنگونی رژیم راه ببرد ؟
آیا سر سوزنی برایتان مهم است که چه سرنوشتی در انتظار این اسیران در اشرف است ؟ همان کسانی که اعتماد کردند و هر آنچه که خواستید را به خاطر سرنگونی انجام دادند .
آیا قرار است اصرار بر این حماقتها توحید را به تکامل برساند ؟
آیا تمامی اینها قیمت سرنگونی رژیم ایران بود و است ؟ قیمتی که برای یک سراب تاریخی داده شد و گرفتید ! "اسلام دموکراتیک "
ساکنان اشرف روزهای سختی را پشت سر گذاشتند و روزهای سخت تر برای رهبری و مسئولین مجاهدین زمانی است که این دکان تعطیل شود و این آدمها سالم به یک زندگی متعارف در دنیایی دموکراتیک برسند. امیدوارم که برسند . البته اگر که بگذارند ، چه از طرف رهبری مجاهدین و چه از طرف رژیم ایران و چه آمریکا....

صا لحی نیا:
ب-در تبلیغات فرقه مجاهد فرمولی وجود دارد که من اسمش را می گذارم "مزدور یابی". اینها برای از راه بدر کردن مخالف سیاسی درونی و بیرونیشان بجای ارائه بحث سیاسی، می روند دنبال اینکه ثابت کنند آن فرد "مزدوررژیم خمینی است" یا "عامل فریب خورده رژیم"!
ما در حزب کمونیست کارگری ایران همیشه تاکیید کرده ایم که این فرهنگ را باید گذاشت کنار. بحثها را سیاسی انجام داد.
در مورد دوستان ساکن تیف هم ، عده ای که هنوز گرایش فرقه ای مجاهدینی خود را حفظ کرده اند در نوشته هایشان همین خط "مزدور یابی" را دنبال می کنند. اینکه در تیف هم مدعی هستند که آنکه فرقه رجوی را نقد کرده، "مزدور رژیم اسلامی " بوده. شما چه فکر می کنی. این "مزدورها" چه کسانی بودند و از کجا مزدور بودنشان(ونه مثلا حتی هواداریشان)به رژیم اسلامی ثابت شده و شما چه برخوردی به این ماجرا داری و در سایتت چه برخوردی کردی؟

اسماعیل هوشیار:
این سوال دو بخش دارد
بخش اول راجع به فرهنگ مارک زنی ، که تمام سیستمها به نوعی و به شکلی از این حربه برای فرار از پاسخ گویی و یا بیرون راندن حریفشان از میدان استفاده میکنند.
مثل داستان ستاتور مک کارتیسم در دوران جنگ سرد و در امریکا ، که از مارک کمونیسم استفاده میکرد.
رژیم ولایت فقیه هم از انواع مارکها استفاده میکند که در این دوران مارک " تهدید امنیت ملی " را برای هر صدای مخالفی در هر خاستگاهی را از آن استفاده میکند و بقیه سیستمها....
از وجوه مشترکی که تمامی این دستگاهها دارای آن هستند، این است که تئوری یا حرفشان را بر پایه های مادی و مشخص سوار میکنند تا برای شنونه منطقی به نظر برسد.
همین تئوری یا قانون و نحوه عملکردش ، در اندیشه و بافت سیاسی ، ایدئولوژیک مجاهدین هم صادق است .تردید نکنید که بوده اند و هستند کسانی که بعد از جدا شدن از تشکیلات مجاهدین ، جذب رژیم ولی فقیه شده و مزدوری او را میکنند.اما.....
آیا تمام کسانی که خطشان را از مجاهدین جدا کرده و منتقد جدی مجاهدین هستند ، چه شورایی و چه عضو مجاهد.....مزدور رژیم و ولی فقیه شده اند ؟!
خود آقای رجوی و مجاهدین هم میدانند که اینطور نیست . اما دستگاه در حالت انقباض و انجماد فکری و درونی هیچ چاره ایی ندارد. اگر از این مارکها استفاده نکنند ، آنوقت باید بیاید و بپذیرد که کجا و چرا به خطا رفته.... و این یعنی باطل شدن تمامی آن ساختار خداگونگی رهبر عقیدتی.
آنوقت باید همه چیز را چه در تفکر و سیاست و.....از نو تعریف کنند ، که تبعات خاص خودش را دارد !به همین دلیل شما حتی نمیتوانید یک فاکت مشخص بیاورید که حداقل در طول 2 دهه گذشته ، مجاهدین به یک انتقاد جدی جوابی منطقی داده و وارد بحث سیاسی شده باشند .
بنابراین تا جایی که به چنین اندیشه هایی آسمانی برماگردد ، چه ولی فقیه و چه رهبر عقیدتی ، آنها توان و ظرفیت نقد خودشان را ندارند. به همین دلیل ساده ترین کار برایشان زدن یک مارک است ...آن هم عطف به فاکتهایی مادی و واقعی که تاریخ مصرفشان هیچ وقت تمام نمیشود.
اما قسمت دوم سوال راجع به زندان تیف و عملکرد مزدوران رژیم....
از زمانی که من سایت تیف را راه اندازی کردم مجاهدین در تنها موضع گیری خودشان به تاریخ 23 بهمن 1387 ، از زبان یکی از زندانیان سابق تیف به نام کرم اسلامی زاده که حالا پادوی مجاهدین شده است ، فقط یک حرف زده اند و آن اینکه تعدادی اسم که در سایتهای مجاهدین هم به وفور گنجانده شده ، تو هم بیا و تایید کن که اینها مزدور رژیم بوده اند.....
حتما که در تیف عده ایی برای رژیم و عده ایی هم برای مجاهدین و عده ایی هم برای ارتش آمریکا مزدوری میکردند. جالب این بود که برای ارتش آمریکا زیاد مهم نبود که چه کسی برای چه کسی کار میکند ...آنها با همه کار میکردند.
آیا مشکل 10 یا 20 یا 50 اسم است تا بروی سایتی از جمله همین سایت تیف گذاشته شود....بالاخره که چه ؟ چون کسی که بیطرف باشد و نخواهد به هیچ کدام از اینها سوبسید بدهد، آنوقت باید در کنار اسامی مزدوران رژیم ، اسامی پادوهای مجاهدین را هم بیاورد و مزدوران آمریکا را هم به همان سیاق توضیح و تشریح کند .
من به دنبال چنین آدرسی نمیروم. مشکل من تعدادی اسم و آدم ورشکسته و درمانده نیست . من انتخاب غلط و متعفن هیچ یک از زندانیان تیف را توجیه و تبرئه نمیکنم .برای شخص من موضوع فراتر از تعدادی اسم و.....این جور چیزهاست.
از نظر من زندان تیف شبیه یک زمین فوتبال شده بود که رژیم ایران و مجاهدین ، یار کشی کرده و در آن زمین با هم بازی میکردند . داور یا زمین دار این داستان هم آمریکا بود. این آن مثلث شومی بود که هر 3 ضلع جنایتکار آن در له کردن زندانیان تیف نقشی مساوی داشتند. من شخصا وارد این بازی و مثلث شوم نشدم و تمام کسانی را هم که استقلال خودشان را حفظ کردند کاملا میشناسم .حالا هر چقدر که مزدوران رژیم و پادوهای مجاهدین دوست دارند جیغ بکشند و اسم پشت سر هم ردیف کنند .
من آرزو میکنم که این تفکر با هر شکل و نامی ، هر چه زودتر دستش از سر مردم ایران کوتاه شود و گورشان را گم کنند. اما اگر قرار شد کسی وارد این جزئیات بشود آنوقت فقط چند اسم در یک جاده یک طرفه شنونده جدی نخواهد داشت .آنوقت باید وارد یک کالبد شکافی عمیق بشود و جوابگوی انبوهی سوالات ریز و درشت.....از جمله این سوال کلیدی که : چرا کادر تشکیلاتی مجاهدین با 20 یا 30 سال سابقه ، در مدت 3 ماه از خیمه رهبر عقیدتی در میآید و به خیمه ولی فقیه میرود ؟!
اگر به روانشناسی این موضوع عنایت کافی بشود .آنوقت مطمئن باشید که یقه خودمان را هم باید بگیریم. ما بودیم که رهبر عقیدتی را ساختیم و 20 سال کرنش کردیم. حتی اب خوردن و غذا خودن را هم باید با فرمان تشکیلاتی انجام میشد !تک تک ما سلولهایی بودیم که در این پیکره بیمار زندگی میکردیم . شرایطی به وجود آمد که امکان جدا شدن فراهم شد .اما سلولها همه بیمارند و اکثریت نمیدانند چه باید کرد ؟ قدرت ریسک ندارند و یا ساده تر بگویم دیگر انگیزه ایی ندارد . به صورت مستقل ادامه حیات سیاسی و حتی فیزیکی برایش سخت است. رهبر عقیدتی نیست تا فرمان بدهد ، آمریکا چنین دستگاهی ندارد...اما ولی فقیه هست با همان ساختار و ارزشها و همان روشهای کار.
چنین پدیده هایی باز هم به حیات بیمار گونه خودشان ادامه میدهند. کسانی که در گذار از تمامی این مراحل توانستند سر پا بمانند و استقلال خودشان را حفظ کنند جزو همان موارد استثنایی هستند که در جامعه هم بعضا دیده میشود. مثل بچه ایی که در سن 10 سالگی دیپلم میگیرد.و بیماران زیادی هم هستند که با 50 سال سن باید همچنان دستشان را یکی بگیرد و پا به پا راهشان ببرد. چون از نظر فکری و سیاسی واقعا بیمار و کودکند.

صالحی نیا:
ج- من(سعید صالحی نیا)، شخصا فیلمی دیدم که مراسمی را نشان می داد که اعضاء فرقه در آمریکا بچه های زیر 18 سال را جمع می کردند بفرستند به پادگان اشرف(ماجرا مربوط به قبل از وقایع اخیر است). همان مراسم چندش آوری که در ایران رژیم اسلامی بچه ها را در مدارس جمع می کرد و فریب می داد و به "جبهه حق بر علیه باطل" می فرستاد!
شما از این ماجرای فریب بچه ها و آوردنشان به اردوگاه اشرف چه می دانی؟

اسماعیل هوشیار:
این هم از همان تراژدیهای دردناکی است که ما شاهدش بودیم. با هزاران توجیه و توجیه و توجیه....که مثلا قرار است انقلاب ایدوئولوژیک از این بچه های 13 یا 14 یا 15 ...ساله ، انسانهای تراز مکتب بسازد و یا ....این نسلی است که نشان میدهد انقلاب خواهر مریم ابتر نیست... ! و بعد در قرارگاه با صحنه هایی مواجه میشدیم که هیچ ذهنی توان باور آن را ندارد. از خود سوزیها و خود کشی ها گرفته تا بهم خوردن تعادل روانی ...!
در همین سوئیس فردی را از نزدیک میشناسم که در 14 سالگی به قرارگاه اشرف برده شد و تا 20 سالگی او را به یک بیمار روحی کامل تبدیل کرده بود ند. الان 15 سال است که یا در تیمارستان است و یا روانپزشک و روزی 10 قرص میخورد. و جالب اینکه همین فرد را در قرارگاه به باد کتک گرفته بودند و به او گفته بودند که تو مریض نیستی و خودت را به مریضی زده ایی...! تو هوس زن و زندگی کرده ایی و بریده ایی و....
من مدتی مسئول تدارکات و پشتیبانی همین باصطلاح میلیشیا ها بودم. بعد از 3 سال که شبانه روز در آنجا و با آن فرهنگ زندگی و رشد کرده بودند ، وقتی از نزدیک و خصوصی با آنها گپ میزدم ، واقعا هنوز گیج بودند ...نمیدانستند کجا هستند....چه خبر است....انقلاب یعنی چه....
مسئولین مجاهدین هم فقط تلاش میکردند تا با مسائل عاطفی و خانوادگی ؛ آنها را در کنترل و انقیاد نگه دارند. اما همیشه موفق نبودند. یادم میآید یک بار محمد رجوی ، پسر مسعود رجوی ، در یک صحبت دوستانه نمیدانم چه شد که از کوره در رفت و با عصبانیت به من گفت : مقصر شماها هستید که این را بت کردید ...و اشاره به عکس پدرش کرد !
پسر باهوش و سرکشی بود ، ژن هوش را از پدرش گرفته بود و ژن سرکشی را از مادرش....مواقعی به صراحت به زبان میآورد که هیچ بحثی را قبول ندارد. در نشستهای سیاسی سوالاتی میپرسید که قدیمیها یا به ذهنشان نمیزد و یا جرات پرسیدن نداشتند. و هیچ وقت هم جوابی در کار نبود و مسئول نشست مثل همیشه میگفت : بعد از نشست بیا تا جوابت را بدهم.....
یک بار در نشستی و در پایگاهی در شهر زوریخ ، قبل از اینکه به عراق بروم ، خانم شهره عین الیقین عضو قدیمی شورای رهبری مجاهدین ، همه هواداران را جمع کرده ؛ تا برای منطقه و قرارگاه اشرف عضو بگیرد . در نقطه ایی ایشان همه را مخاطب قرار داد و گفت : خجالت بکشید ...بچه های 13 ساله از شما شجاعت بیشتری دارند و زودتر تصمیم میگیرند... !
بعد از نشست یکی از هواداران به من مراجعه کرد و با صراحت گفت : پس چه فرقی میکند ؟
گفتم : چی چه فرقی میکند ؟
گفت : بچه که قدرت تصمیم گیری ندارد ، اصلا آگاهی ندارد که اسم انتخاب آگاهانه روی آن گذاشته شود ! رژیم هم که همین کار را میکرد و بچه ها را برای جنگ جمع آوری میکرد و...
من خودم آن موقع هنوز هوادار بودم و بالغ نشده بودم و جوابی هم نداشتم . فقط خیلی کلی به آن نفر گفتم : این یکی فرق میکند و بعد با یک بهانه ایی فرار کردم.
منظورم این است که این سوالات و تناقضات همیشه و در همه جا وجود دارد ، فقط باید شجاعت برخورد با آنها را داشته باشیم و این اتفاق زمانی میافتد که قاطعانه از آن د گم بی محتوا در یک روزی و جایی عبور کنیم.

صالحی نیا:
د- روانشناسی فرقه ها بیش از 50 سالیست در غرب مورد بررسی است. برای ایجاد فرقه چند عامل دخیلند. فرقه را صرفا رهبری نمی سازد. فرقه را آدمهای مستاصل و تهی شده می آفرینند. فرقه درون یک فرهنگ پیش مدرن و مذهبی رشد می کند. شما ویژگی افرادی که جذب فرقه مجاهد شده اند را چگونه تصویر می کنی؟

اسماعیل هوشیار:
من متاسفانه مطالعه و اطلاعات زیادی در این زمینه ندارم. که در آینده باید به این مهم از نظر روانشناسی بپردازم. سالها پیش فقط به طور سطحی مطالبی در این زمینه خوانده ام. در مطلبی نویسنده یا آن روانشناس توضیح داده بود که انسان از چه مراحلی باید عبور کند تا ناگهان جماعتی با هم فریاد بزنند : هایل هیتلر....
فرقه هایی نظیر جیم جونز یا مورمونها...را هم فقط اسمشان را شنیده ام . تنها کتابی که در زندان تیف موفق شدم کامل بخوانم کتاب قلعه الموت بود راجع به فرقه اسماعیلیه.
اما در رابطه با سازمان مجاهدین و اعضای آن : به نظر من آنها از ابتدای به ساکن یک ساختار فرقه ایی نداشتند . سازمان مجاهدین خلق ایران ، یک سازمان بزرگ سیاسی بود که روند ظهور ، رشد ، سیر صعودی و سیر نزولی آن نیاز به بررسی عمیق و کار روانشناسی دارد تا رسیدن به نقطه امروزی اش را بهتر و منطقی تر درک کرد.
از نظر من آغاز روند این بسته شدن مجاهدین در همه زمینه ها و بالطبع گند ید گی ذهنی و فکری نفرات آن در یک پروسه طولانی ، از سال 72 شروع به شکل گیری کرد . اعضای سازمان مجاهدین از نظر شخصیت فردی ، اغلب و از ابتدا آدمهای شجاع و فداکاری بودند که به شکل عجیبی به رهبری مجاهدین اعتماد داشتند و به اصل مبارزه اعتقاد .
اما متاسفانه در مسیری انحرافی و آرام آرام در پروسه ایی طولانی به وضعیت بیمارگونه امروزی دچار شده اند . شخصا برای تک تک آنها همیشه آرزوی سلامتی فکری و جسمی و امکان یک انتخاب آزاد و رسیدن به یک زندگی متعارف را میکنم.
فقط یک چیز را مطمئن هستم و ان اینکه تمام تنظیم رابطه ها و تئوریها و اعمالی که از طرف رهبری مجاهدین نسبت به تمامی نفرات در تشکیلات اعمال میشد ، کاملا علمی و آگاهانه بود. تردید نکنید که مسعود رجوی در این زمینه مطالعات زیادی داشته ، که چگونه و با چه ابزارهایی و با چه توجیهاتی میشود 5 هزار آدم را نزدیک به 20 سال در محیطی بسته و در انعقاد کامل فکری نگه داشت.....!

صالحی نیا:
ه- ماجرای خودسوزی مجاهد ها در اروپا در زمان دستگیری مریم رجوی چه بود؟ این فرقه بعد ها اعلام کرد که چنین دستوری نداده اما مرتب تبلیغات می کرد و این بیچاره های فریب خورده را قهرمان ملت ایران نشان می داد. شما چه فکر می کنی؟

اسماعیل هوشیار:
اینکه در کشورهای غربی و اروپایی ، مجاهدین چنین اعمالی را به گردن نمیگیرند ، یک سابقه طولانی دارد. من زمانی هم عضو بودم و هم هوادار . و میدانم که این ساختار در چه محیطی و با چه توجیهاتی ، کارهایش را پیش میبرد و از همه استفاده میکند.
داستان گرفتن سفارتهای رژیم در اکثر کشورهای غربی در اوائل دهه 90 میلادی را یادتان هست ؟من از ابتدای این پروژه در جریان تمامی کارهایش بودم. اولا پیام را خود مسعود رجوی تلفنی و به رمز داده بود. اگر اشتباه نکنم رمزش در سوئیس این بود که : میخواهیم برویم برن و نماز بخوانیم .
دوما در نشست توجیهی به همه ما تاکید کردند که باید بگویید خودتان خود جوش عمل کرده ایید.
سوما هیچ عضو رسمی یا تشکیلاتی مجاهدین نباید وارد عمل میشد.که البته در آن زمان یکی از مسئولین مجاهدین در سوئیس شخصی بود به اسم فرامرز ، که مسئله دار بود و از موضع لجبازی بر خلاف این دستور عمل کرد و با ما وارد سفارت شد . مدتی بعد از آزادی هم رفت دنبال زندگی اش.
در دادگاه و برای وکیل هم کلی آسمان و ریسمان کردیم که ما خودجوش و به خاطر جنایتهای رژیم این کار را کردیم ......
یک بار هم وکیل با لبخند معنی داری گفت : شما هر چه میخواهی در دادگاه بگو...ولی فکر نکن اینها خیلی خرن.! منظورش دولتهای اروپایی بود.
چه در خارج و چه در عراق ....چه عضوش و چه هوادارش....حتی آب هم بدون فرمان نمیخورند. چه برسد به بقیه مسائل....
موضوع خودسوزیها هم تابع همین قانون است . تمام دستور و برنامه اش را تشکیلات مجاهدین داده بود. حتی مشخص شده بود که چه کسانی به نوبت باید آنقدر خودشان را آتش بزنند تا مریم رجوی آزاد شود!
اما خیلی زود متوجه شدند که این عمل بازتاب منفی داشته است و روی سر خودشان خراب شد .به همین خاطر منکر همه چیز شدند. فردی که در سوئیس خودش را آتش زد یک عضو قدیمی مجاهدین بود که خوشبختانه زنده ماند. اما شنیدم که در بیمارستان بارها گفته بود : اگر میدانستم زنده میمانم هرگز این کار را نمیکردم. حتی برای غذا خوردن هم نیاز به کمک داشت و هیچ عضو مجاهد تا 3 ماه حتی یک بار هم به سر نزده و کمکی به او نکردند. چون میخواستند به دولتها ثابت کنند با این کار مخالف بودند و اینها خودسرانه خودشان را آتش زدند !
با هوادران دیگر تلفنی تماس میگرفته و گریه میکرده که چرا کسی به کمک و ملاقات او نمیرود
تا اینکه آبها از آسیاب افتاد و بعد از چند ماه مجاهدین آمدند و نفرشان را بردند. اگر هم طرف میمرد که نانش را میخوردند. فعلا که قهرمان سازی و شهید برای مجاهدین فقط ناندانی و دکان شده است.

با تشکر از شما

منابع:
(1) در باره فرقه مجاهد- مصاحبه با اسماعیل هوشیار(بخش اول)- سعید صالحی نیا –فوریه2009
http://www.rowzane.com/0000-2009/e-m02/25-said.htm

(2) در باره فرقه مجاهد-مصاحبه با اسماعیل هوشیار( بخش دوم)-سعید صالحی نیا-مارس 2009
http://www.rowzane.com/0000-2009/e-m03/15-said.htm

(3) رویای دیروز و کابوس امروز مجاهد! حمید تقوائی (انترناسیونال 288)
http://www.rowzane.com/0000-2009/e-m03/20-hamid.htm

پیرامون مقاله حمید تقوایی ( رویای دیروز و کابوس امروز مجاهد) رضا آزموده (4)
http://www.rowzane.com/0000-2009/e-m03/26-mojahed.htm